چشمانت را ببند

چشمانت را ببند
نظرگاهی چُنین بی رحم
سزاوارِ تماشا نیست
که فروغ از کران ربوده اند
تو که نگاهت پگاهِ راستین است،

لب به سخن مَگشا
نوشنده کلامی نیست
در عصرِ کرخت وُ رخوتِ سطرها
که واژه هایِ روشن
در ژرفایِ پستوها غل وُ زنجیراند
تو که گفتارت ترجمانِ رهایی ست،

آبگینه ای از جنس عشق بایدت
که انعکاسِ رخسارت
و طنینِ آوایت
به هزار بازتاب
شبِ ظلمت را یکباره فروپاشد
#عارف_اخوان
دیدگاه ها (۱۲)

‌اگر داغ رسم قدیم شقایق نبوداگر دفتر خاطرات طراوتپر از ردپای...

‍ “پر کن پیاله راکاین آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمی‌بر...

دلتنگتمـو نمیدانمـ ڪجاے جهان را بگـردمـ تا تو را بیابمـبرگـر...

‌در شبان غم تنهایی خویشعابد چشم سخنگوی تواممن در این تاریکیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط