Part⁹²
Part⁹²
دوروک: بله آقای دکتر میفهمم چی میگین
تصمیم داریم که بهش بگیم اما اول با خودم میگم اول رابطمو با آسیه درست کنم بعد بهش میگم
و در واقع آنیسا شبیه من نیست شبیه مامانشه که انقدر خوشگل شده
اما چشم بهش میگیم
اگه کاری ندارین من دیگه برم مادر دختر تو ماشین منتظرن
دکتر: نه ببخشید من وقت شمارو گرفتم و ببخشید که فضولی کردم
دوروک: نه آقای دکتر این چه حرفیه اختیار دارین
با اجازه
آنیسا: اووووووووففففففففف... اوف..
اوف.. مامانی حوصلم سر رفت میخوام زود برم با آرات بازی کنم
چرا عمو دوروک نمیاد😩😠
آسیه: اوففففففف😤
آنیسا مغزمو خوردی به خدا داری پشیمونم میکنی که بریم پیش آرات هی میگی عمو دوروک کی میاد عمو دوروک کی میاد خب میاد دیگه
دختر یکم صبر داشته باش😠🤦🏻♀
آنیسا: اما مامانی...
آسیه: ها اومد
بفرما دیگه هیچی نگی ها😑
دوروک: اومدم خیلی منتظر نموندین که
آنیسا: چرا تِیلی مُنتَظِی موندیم میشه سییع ماشینو روشن بُتُنی ما عجله داییم
آسیه: آنیسا😠
درست حرف بزن ععههه
آنیسا: ببشید🥺
دوروک: اشکالی نداره خوشگلم و اینکه ببخشید پرنسس که منتظرتون گذاشتم. مسیرتونو بگین که کجا میخواین برین که برسونمتون.
آنیسا: ما مییم خونه آرات
دوروک داشت همینجور رانندگی میکرد که تا وقتی اسم آراتو شنید یهو ترمز گرفت
آسیه: دوروک چیکار میکنی یواش😐
دوروک: منظورت خاله ایبیکست دیگه آره
آسیه فهمید منظور دوروکو...
دوروک: بله آقای دکتر میفهمم چی میگین
تصمیم داریم که بهش بگیم اما اول با خودم میگم اول رابطمو با آسیه درست کنم بعد بهش میگم
و در واقع آنیسا شبیه من نیست شبیه مامانشه که انقدر خوشگل شده
اما چشم بهش میگیم
اگه کاری ندارین من دیگه برم مادر دختر تو ماشین منتظرن
دکتر: نه ببخشید من وقت شمارو گرفتم و ببخشید که فضولی کردم
دوروک: نه آقای دکتر این چه حرفیه اختیار دارین
با اجازه
آنیسا: اووووووووففففففففف... اوف..
اوف.. مامانی حوصلم سر رفت میخوام زود برم با آرات بازی کنم
چرا عمو دوروک نمیاد😩😠
آسیه: اوففففففف😤
آنیسا مغزمو خوردی به خدا داری پشیمونم میکنی که بریم پیش آرات هی میگی عمو دوروک کی میاد عمو دوروک کی میاد خب میاد دیگه
دختر یکم صبر داشته باش😠🤦🏻♀
آنیسا: اما مامانی...
آسیه: ها اومد
بفرما دیگه هیچی نگی ها😑
دوروک: اومدم خیلی منتظر نموندین که
آنیسا: چرا تِیلی مُنتَظِی موندیم میشه سییع ماشینو روشن بُتُنی ما عجله داییم
آسیه: آنیسا😠
درست حرف بزن ععههه
آنیسا: ببشید🥺
دوروک: اشکالی نداره خوشگلم و اینکه ببخشید پرنسس که منتظرتون گذاشتم. مسیرتونو بگین که کجا میخواین برین که برسونمتون.
آنیسا: ما مییم خونه آرات
دوروک داشت همینجور رانندگی میکرد که تا وقتی اسم آراتو شنید یهو ترمز گرفت
آسیه: دوروک چیکار میکنی یواش😐
دوروک: منظورت خاله ایبیکست دیگه آره
آسیه فهمید منظور دوروکو...
۲.۶k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.