مگه گناه من چیه
مگه گناه من چیه؟🖤
ویو یون
سلام من یونم و میدونید که چه زندگی سختی دارم پس نیاز به توضیح ندارم الان یه ماهه هست که از اون روز لعنتی میگذره و من هنوزم بدنم درد میکنه
فلش بک به یه ماه پیش:
علامت یون
علامت جیمین
بابا بابا(ذوق و بلند)
چته
بابا ببین چه نقاشی خوبی کشیدم
تو چطور میتونی با اینکه مقصر مرگ مادرتی اینقدر خوشحال باشی دختره ی بیشور یه سیلی بهش میزنه(نکته اینجا یون مقصر مرگ مادرش نیست اما جیمین اینطوری میگه)
بابا اما من که کاری نکردم(بغض)
ببند دهنتو (شروع میکنه به کتک زدنش)
پایان فلش بک🤍
با یادآوری اون خاطره ی تلخ اشکام دونه دونه سرازیر شدن و شروع کردم به گریه کردن دیگه از اون موقع به بعد اصلا غذا نخوردم اگه واقعا من مقصر مرگ مامانمم پس باید بمیرم
ویوجیمین
هوف پس چرا یه مدت یون نمیاد سر سفره اصلا به من چه من که کلا دوست نداشتم باهاش یه جا غذا بخورم پس همین بهتر که نیاد
ویو یون :
حالم خیلی خیلی بد بود تب داشتم و شکمم خیلی درد میکرد و گشنمم بود اما به خاطر اینکه به خودم قول داده بودم هیچی نمیخوردم همینطوری نشسته بودم رو تخت و از درد به خودم می پیچیدم که یهو اجوما اومد تو اجوما خیلی مهربونه و خیلی حواسش به من هست
# دخترم حالت خوبه آخه رنگت پریده وایسا ببینم اوه اوه تبم که داری چند روزی که هست #هیچی نخوردی بیا بریم یه چیزی بخور دخترم
نه اجوما اصلا اصرار نکن نمیخورم
#هوف حداقل بیا بریم بیمارستان
نه نمیشه اجوما
#دخترم یا میریم بیمارستان یا به بابات میگم که چند روزه هیچی نخوردی
نه که خیلی براش مهمه
#الان برم بهش بگم
آه باشه میام شما برین منم لباسامو بپوشم میام
#خوب حاضر شدی
اره
#باشه بریم
کجا
وقتی بابارو دیدم خیلی ترسیدم سریع پشت اجوما قایم شدم هنوزم که هنوزه از یه ماه پیش ازش میترسم
#پسرم یون حالش خیلی بده داریم میریم بیمارستان
اما به نظر که حالش خوب میاد
#اما آخه تب داره
نمیخواد زحمت بکشی اجوما اون مریض نیست فقط داره خودشو لوس میکنه که یکم بهش توجه بشه وگرنه چیزیش نیست
#اما آخه
اجوما نیازی نیست گفتم
پایان 🤍P1🤍
شرط 10تا لایک
ویو یون
سلام من یونم و میدونید که چه زندگی سختی دارم پس نیاز به توضیح ندارم الان یه ماهه هست که از اون روز لعنتی میگذره و من هنوزم بدنم درد میکنه
فلش بک به یه ماه پیش:
علامت یون
علامت جیمین
بابا بابا(ذوق و بلند)
چته
بابا ببین چه نقاشی خوبی کشیدم
تو چطور میتونی با اینکه مقصر مرگ مادرتی اینقدر خوشحال باشی دختره ی بیشور یه سیلی بهش میزنه(نکته اینجا یون مقصر مرگ مادرش نیست اما جیمین اینطوری میگه)
بابا اما من که کاری نکردم(بغض)
ببند دهنتو (شروع میکنه به کتک زدنش)
پایان فلش بک🤍
با یادآوری اون خاطره ی تلخ اشکام دونه دونه سرازیر شدن و شروع کردم به گریه کردن دیگه از اون موقع به بعد اصلا غذا نخوردم اگه واقعا من مقصر مرگ مامانمم پس باید بمیرم
ویوجیمین
هوف پس چرا یه مدت یون نمیاد سر سفره اصلا به من چه من که کلا دوست نداشتم باهاش یه جا غذا بخورم پس همین بهتر که نیاد
ویو یون :
حالم خیلی خیلی بد بود تب داشتم و شکمم خیلی درد میکرد و گشنمم بود اما به خاطر اینکه به خودم قول داده بودم هیچی نمیخوردم همینطوری نشسته بودم رو تخت و از درد به خودم می پیچیدم که یهو اجوما اومد تو اجوما خیلی مهربونه و خیلی حواسش به من هست
# دخترم حالت خوبه آخه رنگت پریده وایسا ببینم اوه اوه تبم که داری چند روزی که هست #هیچی نخوردی بیا بریم یه چیزی بخور دخترم
نه اجوما اصلا اصرار نکن نمیخورم
#هوف حداقل بیا بریم بیمارستان
نه نمیشه اجوما
#دخترم یا میریم بیمارستان یا به بابات میگم که چند روزه هیچی نخوردی
نه که خیلی براش مهمه
#الان برم بهش بگم
آه باشه میام شما برین منم لباسامو بپوشم میام
#خوب حاضر شدی
اره
#باشه بریم
کجا
وقتی بابارو دیدم خیلی ترسیدم سریع پشت اجوما قایم شدم هنوزم که هنوزه از یه ماه پیش ازش میترسم
#پسرم یون حالش خیلی بده داریم میریم بیمارستان
اما به نظر که حالش خوب میاد
#اما آخه تب داره
نمیخواد زحمت بکشی اجوما اون مریض نیست فقط داره خودشو لوس میکنه که یکم بهش توجه بشه وگرنه چیزیش نیست
#اما آخه
اجوما نیازی نیست گفتم
پایان 🤍P1🤍
شرط 10تا لایک
- ۹.۰k
- ۱۱ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط