گفتگوی شبانه با حضرت دوست

‍*گفتگوی شبانه با حضرت دوســت

خدای جـــــانم ...
امروز حس کردم که به چهره ی گرفته ام لبخند زدی...
و من پر شدم از امید...

میخواهم خرابے ها را از نو بسازم می خواهم به جبران محبت هایت،بندگے را بیشتر تمرین کنم.

یاد من بنداز
که دنیا برای ماندن نیست باید عبور کرد
چه کنم که دستهایم خالے ست

و جز شرمندگے توشه ای ندارم...
نگاهت را از من نگیر
میخواهم از نـــو شروع کنم
دیدگاه ها (۲)

هفت نفرکه بهترین و ناب ترین لحظات خوش زندگی را به شماهدیه می...

بیا برویم به صدوپنجاه سال قبل, به خانه های حوض دار, به اتاق ...

Firozeh:اگر با یک پتو خوابیدی و موقع بیدار شدن دو پتو روی خو...

‏پول و مدرک بلاخره جور میشه، جمع و جور کردن شعور و معرفت کار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط