گفتگوی شبانه با حضرت دوست
*گفتگوی شبانه با حضرت دوســت
خدای جـــــانم ...
امروز حس کردم که به چهره ی گرفته ام لبخند زدی...
و من پر شدم از امید...
میخواهم خرابے ها را از نو بسازم می خواهم به جبران محبت هایت،بندگے را بیشتر تمرین کنم.
یاد من بنداز
که دنیا برای ماندن نیست باید عبور کرد
چه کنم که دستهایم خالے ست
و جز شرمندگے توشه ای ندارم...
نگاهت را از من نگیر
میخواهم از نـــو شروع کنم
خدای جـــــانم ...
امروز حس کردم که به چهره ی گرفته ام لبخند زدی...
و من پر شدم از امید...
میخواهم خرابے ها را از نو بسازم می خواهم به جبران محبت هایت،بندگے را بیشتر تمرین کنم.
یاد من بنداز
که دنیا برای ماندن نیست باید عبور کرد
چه کنم که دستهایم خالے ست
و جز شرمندگے توشه ای ندارم...
نگاهت را از من نگیر
میخواهم از نـــو شروع کنم
- ۴۷۱
- ۲۷ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط