اغوش استاد🌙
#اغوش_استاد🌙
#پارت48
چیزی نگفتم ونگاهش کردم وکه سریع رفت بیرون ومنم رفتم بیرون که رضا جلوم وگرفت وگفت:
_چیشده؟
_هیچی...چی میخواستی بشه؟
خندیدگفت:
_نگاهی به لبات کن خودتم میفهمی چیشده
گوشیم وازتوجیبم دراوردم بادیدن لبام که رژی بود کلافه نفسم وبیرون دادم وتمیزش کردم و روبه رضاگفتم:
_پناه کجا رفت؟
_بنده خدارو چیکارش کردی که باچشم گریون اومدبیرون
_چرت وپرت نگو رضا...کجاست؟
_گفتم بره سمت اتاقت
سری تکون دادم لباسا رو دراوردم وباهم رفتیم سمت اتاقم دروبازکردم دیدم نشسته رومبل وچشماش از گریه زیاد قرمز شده؛
نمیدونم منی که هیچ وقت برای دختری نسوزندم ومهم نبوده الان چرا عذاب وجدان داشتم این دختر ازم ناراحته وبخاطرمن اینطوری داره گریه میکنه...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پارت48
چیزی نگفتم ونگاهش کردم وکه سریع رفت بیرون ومنم رفتم بیرون که رضا جلوم وگرفت وگفت:
_چیشده؟
_هیچی...چی میخواستی بشه؟
خندیدگفت:
_نگاهی به لبات کن خودتم میفهمی چیشده
گوشیم وازتوجیبم دراوردم بادیدن لبام که رژی بود کلافه نفسم وبیرون دادم وتمیزش کردم و روبه رضاگفتم:
_پناه کجا رفت؟
_بنده خدارو چیکارش کردی که باچشم گریون اومدبیرون
_چرت وپرت نگو رضا...کجاست؟
_گفتم بره سمت اتاقت
سری تکون دادم لباسا رو دراوردم وباهم رفتیم سمت اتاقم دروبازکردم دیدم نشسته رومبل وچشماش از گریه زیاد قرمز شده؛
نمیدونم منی که هیچ وقت برای دختری نسوزندم ومهم نبوده الان چرا عذاب وجدان داشتم این دختر ازم ناراحته وبخاطرمن اینطوری داره گریه میکنه...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
۹۰۶
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.