فیک فندق من

فیک فندق من🌰❣️
Part 1
ویو هیونا
امروز روز بدی بود برام هق پدرم امروز بخاطر اینکه برایش غذا درست نکرده بودم زده بودم و بیرون انداختم هق الان داخل کوچه پس کوچه ها دارم تنهایی راه میرم هق چقدر هق بدبختم با یه سایه بالای سرم نگاه به پشت سرم کردم که چیزی ندیدم و بیهوش شدم
ویو کوک
واقعا کار مافیایی سخته هعی
کوک:هوی ته
ته:ها
کوک:ها مرض درد،میگم من میرم یه سر بار
ته:ها اوک برو بای
کوک:بای
عینک مشکیم رو زدم رفتم سوار ماشینم شدم
رسیدم به بار همیشگی بار جیمین داداشم معلق به چیمی که منو ته بش میگیم هع
رفتم داخل جیمینو دیدم داشت با دخترا لاس میزد
کوک:هوی چیمی
همه دخترا با دیدنم جیغ زدن اومدن طرفم
چیمی:به ببین کی اینجاس داشم کوک
کوک:چطوری
چیمی:خوبم مرسی
میخواستم چیز دیگه بش بگم که صدای جیغ دخترونه ای از طبقه با شنیدم
کوک:این چی بود
چیمی:او فکنم در حال اهم اهم
کوک:او
اما انگار اینجوری نبود
کوک:چیمی من برم یه چکی کنم
چیمی:برو
با افراد چیمی که باهام بودن رفتم داخل
یکی از همون اتاقا که صدای جیغ و گریه میومد
کوک:شما برید
&:ولی
کوک:برید(با داد
رفتن, رفتم داخل بادیدن یه مرد غول پیکر که میخواست به یه دختر ۶،۷ساله بود تجاوز کنه......
دیدگاه ها (۶)

فیک فندق من❣️🌰Part 1ویو کوک داشت بش تجاوز میکرد...سریع اصلحم...

فیک فندق من❣️🌰part 3 ویو هیوناهیونا:بابامو هق میشناسی؟کوک:عا...

رمان کوک و هیونا🌰❣️شخصیت ها:هیونا،کوک،ته،چیمی،هیوکهیونا:۱۴ س...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط