عاشقانه
چاره ای کن از برایم بهر درمانم بیا
ای که همچون نور تابیدی به دیدارم بیا
گو به من تسکین بده برزخمهای کهنه ام
داد رس کاری بکن دیگر به فریادم بیا
جان من ارزانیت گو تا شوم قربانیت
هر چه دارم مال تو دیگر به دامانم بیا
من فدای آن لب لعلت کمی گرمی بده
ای تو گرمابخش من دیگر به آستانم بیا
حرف دل را تا به کی پنهان کنم چیزی بگو
بین من افسرده دل ،از نو به بنیادم بیا
ای که همچون نور تابیدی به دیدارم بیا
گو به من تسکین بده برزخمهای کهنه ام
داد رس کاری بکن دیگر به فریادم بیا
جان من ارزانیت گو تا شوم قربانیت
هر چه دارم مال تو دیگر به دامانم بیا
من فدای آن لب لعلت کمی گرمی بده
ای تو گرمابخش من دیگر به آستانم بیا
حرف دل را تا به کی پنهان کنم چیزی بگو
بین من افسرده دل ،از نو به بنیادم بیا
۶.۹k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱