عاشقانه
بگشایید قفس را و به دل پر بدهید
جای دیوار، همین بار فقط، در بدهید
می زنم جار که بی عشق هوا مسموم است
به من از عشق و هوا سهم برابر بدهید
می نویسم و به خون می کنم امضاء اینکه :
در ره عشق مُجاز است شما، سر بدهید
تا کجا بر سر آنید که بی وقفه، مدام
لرزه ی شک به تن خسته ی باور بدهید؟!
واژه در خواهش پرواز به سوی غزل است
دست دل، یک قلم از بال کبوتر بدهید
شعر من جای غزل، نوحه ی دلتنگی شد
به من و قافیه ها فرصت دیگر بدهید
هر چه گفتم نشنیدند، نوشتم با بغض
کاش میشد به دلم غصّه ی کمتر بدهید
جای دیوار، همین بار فقط، در بدهید
می زنم جار که بی عشق هوا مسموم است
به من از عشق و هوا سهم برابر بدهید
می نویسم و به خون می کنم امضاء اینکه :
در ره عشق مُجاز است شما، سر بدهید
تا کجا بر سر آنید که بی وقفه، مدام
لرزه ی شک به تن خسته ی باور بدهید؟!
واژه در خواهش پرواز به سوی غزل است
دست دل، یک قلم از بال کبوتر بدهید
شعر من جای غزل، نوحه ی دلتنگی شد
به من و قافیه ها فرصت دیگر بدهید
هر چه گفتم نشنیدند، نوشتم با بغض
کاش میشد به دلم غصّه ی کمتر بدهید
۷.۱k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱