هنووووووسه

هنووووووسه^__________-
پسر سرباز بود عشقشم داشت درس میخوند تو رشته ی مورد علاقه ش . مادر پسر از ماجرای عشقشون خبر داشت .
یک روز مادر پسر به پادگان زنگ میزنه و بعد از احوال پرسی پسر میگه : " مادر گریه کردی ؟ "
مادر هم چون از دل پسر ته تغاریش خبر داشت نتوانست جلوی خودشو بگیره و سیل اشک راه افتاد و گفت : " پسرم نمی دونم چطوری بگم عشقت عشقت "
پسر داد زد و گفت "مادر عشقم چی ؟ "
مادر گفت "عزیز دلم عشقت تصادف کرده و چون راننده فرار کرده و دیر رسوندنش بیمارستان الان تو کماس "
و پسر تلفن را رها کرد و بر روی زمین نشت و گریه کرد عین بچه ی بی پناهی که دوستاش بازیش نمیدادن
نمی دانست به خدا چه بگوید نمی دانست فقط اشک میریخت بعد از نیم ساعت سراسیمه اشک هاشو پاک کرد و به سمت مرکز فرماندهی رفت و درخواست مرخصی داد .
وقتی وارد بیمارستان شد پدر دختر که داشت برای دخترش گریه میکرد با دیدن پسر و چشمای خیس از اشکش تعجب کرد وقتی پسر چشمش به جسم بی جان عشقش افتاد انگار دنیا رو سرش خراب شد و به زمین افتاد هیچکس از عشق پسر به دختر خبر نداشت جز مادر پسر همه با افتادن پسر حساب کار دستشون اومد و فهمیدن که پسر دیوانه وار دختر را دوست دارد همه حال خودشون رو یادشون رفت نگران حال پسر بودن چون واقعا دیگه اشکی براش نمونده بود و بعد کمی گریه کردن و بی هوش شد . چون تا اون موقع باور نکرده بود که عشقش تنهاش گذاشته باشه .
چندین روز و چندین هفته از بهوش نیومدن دختر گذشته بود همه نگران بودن . پدرِ دختر و پسر به اندازه ی 100 سال پیر شده بودن دیگه دوست ها و رفیق ها و اشناها کسی نمونده بود که به ملاقات و دلداری دادن به دختر و خانواده ی دختر نیومده باشه همه تقریبا اومده بودن و همه برای دختر دعا میخوندن .
بعد از گذشت شش ماه دیگه همه نا امید شده بودن بجز پسر چون عشقش قول داده بود تنهاش نزاره . دکتر با پدر دختر حرف زده بود که بگذارد دستگاه هارا جدا کنند چون در این شش ماه یک درصد هم از ضریب هوشی دختر افزایش یا کاهش نیافته بود اما پسر هنوز امید داشت به پدر دختر التماس میکرد اما پدر دختر راضی نمیشد پسر دید التماسش بی فایده س خواست که اسم دختر رو تو شناسنامه ش بذارن و خودش از دختر مواظبت کنه پدر دختر با کمال تعجب چیزی که اصلا نمیتونست باور کنه اما با التماس های پسر ، پدر دختر بعد از اصرار پدر و مادر پسر اجازه داد که دختر نیمه مرده اش را به پسر بدهد . وقتی عقد رو خوندن یکنفر نبود اشک به چشمش نیاد همه گریه میکردن تمام پرسنا بیمارستان و بیمارا و همراه ها دکترا و پدر و مادر دختر و پسر
پسر بعد از محرم شدن دست عشقش را گرفت و بوسه ای بر روی پیشانی عشقش زد و گفت " تا اخرین نفست باهاتم نفسم ."
پسر در نزدکی بیمارستان خانه اب خربد تا با عشقش باشد و زندگی کردن با اورا تجربه کند . بعد از گذشت چند هفته دکترا میگفتن ضریب هوشی دختر بیشتر میشه و این نشونه ی خوبیه .همه از شدت عشق پسر میدونستن .
یک روز که پسر مشغول حرف زدن با دختر بود و همزمان دست اون را نوازش میکرد دستگاه صدایی خبر از ایستادن قلب دختر میداد پسر گریان و سرگردان به دکتر زنگ زد و گفت که چه اتفاقی افتاده بعد از گذشت پنج دقیقه همه پرسنل و فامیل های دور و نزدیک در خانه جمع شده بودن. بعد از تلاش های بسیار دختر روح لطیفش به اسمانها عروج کرد .
همه گریه میکردند بجز پسر ، پسر در شوک از دست دادن عشقش بود . هنوز باورش نمیشد که عشقش تنهایش گذاشته و و صدای گریه ی اطرافیان را خیالی بیش نمیدانست .
از دکتر خواست که چند لحظه او را با عشقش تنها بگذارند وقتی وارد اتاق شد و پسر سرد سرد شد عین یخ بر روی صندلی نشست و دست دختر را گرفت و گفت " میدونی نفسم حالا که دیگه تو نفس نداری منم نمیخوام زنده باشم نفسم بدون تو یعنی مرگ . نفسم دیگه نمیدونم باید از خدا چه انتظاری داشته باشم یادته همیشه میگفتی خدا بزرگه انگار خدا تورو که انقدر خوب بودی گلچین کرده یادته همیشه میگفتی ' الا بذکر الله تطمئن القلوب 'یادته یه شعر داشتی همیشه میخوندی ' منو تو هم نفسیم با نفس خیال تو نفسم هم نفسم هر نفسم فدای تو ' انگار نفساتو فدای من بی لیاقت کردی حالا که نیستی من چیکار کنم ؟ نفسم تو بهم بگو چیکار کنم ؟ نفسم دیگه نفس نداری ...
بعد از گذشت چند روز پسر هر روز سر قبر دختر میرفت و با او از اتفاقات روز میگفت پسر بیچاره انقدر گریه کرده بود که دیگه چشماش کاسه ی خون شده بود و کارش شده بود سیگار کشیدن
حالا پسر بعد از گذشت یک ماه یک اتاق توی تیمارستان بهش تعلق گرفته و هرکسو میبینه میگه: " میدونی نفسم دیگه نفس نداره . "
دیدگاه ها (۸)

هنووووووسه^_^⇜●ته ریـش●↻ ⇜●ادکلـڹ تـلخ●↻ ⇜●پــیـراهـڹ 4 خــو...

هنوسه^_^من یه شهریوریم.یه شهریوری لجباز!یه شهریوری شیطون!یه ...

گاهی یڪی میشه ٺمام زندگیٺٺمام هسٺیٺ ٺمام جونٺمـیـدونـی ڪہشــ...

هنوووووووسه^_^هیچ ئیشقیک له لای من وه‌کو تو نیهله گه‌ل تو بم...

#Multi_party#The_last_sunset_side_by_sidepart:3(والنتینا)نوی...

پدر سه نقطه داردپسر سه نقطه دارددختر هم سه نقطه دارد اما ماد...

پدر سه نقطه دارد ؛پسر سه نقطه دارد ؛دختر هم سه نقطه دارد ؛ام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط