آفرین بر تو که مستانه غزل می خوانی

آفرین بر تو که مستانه غزل می خوانی
به خدا خوب و صمیمانه غزل می خوانی

زلف تو دفتر شعر است خدا می داند
آفرین بر تو که با شانه غزل می خوانی

شهر در خواب قشنگیست تماشا دارد
بی هوا ناز و غریبانه غزل می خوانی

آشنا با نفست نغمه مستانه شهر
و تو مغروری و بیگانه غزل می خوانی

دل یک شهر از آن خال به هم می ریزد
دام افکنده و با دانه غزل می خوانی

#علیرضا_بابک
دیدگاه ها (۲)

گاهـــے...کسانــے که هزاران فرسنگاز شما فاصله دارند،می توانن...

در پیچ و تابهای ره عشق مقصدیستدر موجهای بحر سعادت سفینه‌هاست...

قد وبالای تورا ماه ندارد گل مناینقدر چانه نزن راه ندارد گل م...

عاقبت عشق تو در جان و دلم جا می شودبعد از آن عشق تو تندیس جه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط