پدرخوانده پارت 35
و به خاطر تصمیم احمقانش تو اون عصبانیت شرمنده بود
کانیا با عصبانیت لب زد "تو رفتی 3روز جواب پیامام و زنگامو ندادی من نگرانت شدم خب" تهیونگ دستش رو دور کمر دختر گذاشت و دست دیگش رو روی گونش"عاو پس نگرانم شدی خانوم کیم" کانیا در سکوت فقط به چشمای براق تهیونگ نگاه میکرد. تهیونگ لبخند گرم به دختر کچلوی مقابلش زد و بیشتر به خودش فشرد و تنش رو به خودش قفل کرد اروم لب زد "ازم ناراحت نباش" کانیا هم اروم مثل خودش گفت "بخامم نمیتونم ازت ناراحت باشم" لبخند کجی روی لب تهیونگ نقش بست و خم شد و لبش رو رو لبای دختر گذاشت قبل از اینکه کانیا عکسلعملی نشون بده بلندش کرد و رو میز گذاشتش (بچاااا ببخشید راجب این اسماتتتتت) کانیا با تعجب اروم گفت "هی تهیونگ چکار میکنی"
تهیونگ موهای کانیا رو پشت گوشش زد و گفت"دارم برای بانی خشم گینم جبران میکنم " کانیا لبشو کج کرد "نمیخام اینجا برام جبران کنی برو کنار" تهیونگ نگاه بدی حواله کانیا کرد کانیا هم اب دهنش رو هم صدع دار قورت داد تهیونگ باز داشت دختر رو میبوسید اروم دستش رو از کمر کانیا پایین میداد که با باز شدن در و رسیدن صدای هین تهیونگ و کانیا باچشای گرد بهم نگاه کردن و خشک شدن...
☆☆☆
جیمین مبهوت به کانیای که با خلال دندون کامپوت میوه های استوایی رو میخورد نگاه کرد "عهههه کانیا بگو دیگه جی شد بگو بگو بگو سه ساعته منظرم یخچالمو بار زدی خوردی" کانیا میوه تو دهنشو صورت داد "خب رفتم شرکت.. جیمین کلافه دستی به موهاش کشید" اینو خودم میدونم داخل شرکت چه اتفاقی افتاد " کانیا شیطانی خندید ازیت کردن جیمین همیشه حال میداد "با بابا لنگ درازم دعوا کردم بعدش صحنه دراماتیک شد وارد جزئیات نمیشم بعد پدر خونده جذاب سابقم کلی با حرفاش از دلم در اورد اما بازم نفهمیدم چرا رفت پیش جین" جیمین منتظر ادامه نگاهش میکرد کانیا دستاشو بغل کرد"همون لحظه که داشت از دلم در میاورد و تو حال خودمون بودیم یه اتفاق وحشتناک افتاد جیمین با چشای گرد ظده پرسید "چه اتفاقی" مانیا ادامه داد "دقیقا وقتی که داشتم فانتزی ترین لحضه عمرم رو به حقیقت تبدیل میکردم در باز شد و منو بابا لنگ دراز رو تو اون وضع دید" کانیا نفسش رو با حسرت داد بیرون "اون"
فلش بک... تهیونگ خودش رو روی کناپه پرت کرد کانیا هم خودشو جمع و جور کرد و همونطور روی میز نشست بعدشم سرش رو توی روزنامه بر هسوک با کلی پرونده با حالت فجیعی پرسید "شما دوتا مادر به خطا داشتید چه قلتی میکردید" کانیا گفت " هی جیهوپ اون چیزی که فکر میکنی نیست ما فقط داشتیم" هسوک بی توجه دوباره پرسید "شما داشتید همو میبوسیدید!!!!" تهیونگ بلند شد "بیا تو درو کامل ببند صدات پخش میشه" هسوک اب دهنش رو قورت داد اومد داخل و درو بست پرونده هارو روی میز گذاشت و چشمش به یقه باز تهیونگ افتاد چند باز پشت سر هم پلک زد تا صحنرو بیشتر درک کنه و بعد سرش رو سمت تهیونگ چرخوند هسوک اخماشو توی هم کشید "اگر بخوایید ردش کنید به شعورم توهین میشه" تهیونگ کلافه جواب داد "ردش نمیکنم ولی تایدش هم نمیکنم این عضو حریم خصوصی منه و تو بدون در زدن وارد شدی و به حریم خصوصیم رو زیر سوال بردی" هسوک نیشخندی زد "ببخشید که کف دستمو بو نکردم من همیشه بدون در زدن وارد میشم حریم شخصیتو اوردی تو محل کارت اونم با فرزند خوندت" کانیا ناراحت بود چون قرار بود رابتش رو پنهونی پیش ببره " هی هسوک نمیخام این مسئله رو زبونا بیفته الانم از دفتر من برو بیرون بعدا حرف میزنیم "هسوک لبخند کجی کرد" دلم نمیخاد راجب حریم خصوصیت حرف بزرنم کیم " بیرون رفت و درو کوبید! ادامه دارد
کانیا با عصبانیت لب زد "تو رفتی 3روز جواب پیامام و زنگامو ندادی من نگرانت شدم خب" تهیونگ دستش رو دور کمر دختر گذاشت و دست دیگش رو روی گونش"عاو پس نگرانم شدی خانوم کیم" کانیا در سکوت فقط به چشمای براق تهیونگ نگاه میکرد. تهیونگ لبخند گرم به دختر کچلوی مقابلش زد و بیشتر به خودش فشرد و تنش رو به خودش قفل کرد اروم لب زد "ازم ناراحت نباش" کانیا هم اروم مثل خودش گفت "بخامم نمیتونم ازت ناراحت باشم" لبخند کجی روی لب تهیونگ نقش بست و خم شد و لبش رو رو لبای دختر گذاشت قبل از اینکه کانیا عکسلعملی نشون بده بلندش کرد و رو میز گذاشتش (بچاااا ببخشید راجب این اسماتتتتت) کانیا با تعجب اروم گفت "هی تهیونگ چکار میکنی"
تهیونگ موهای کانیا رو پشت گوشش زد و گفت"دارم برای بانی خشم گینم جبران میکنم " کانیا لبشو کج کرد "نمیخام اینجا برام جبران کنی برو کنار" تهیونگ نگاه بدی حواله کانیا کرد کانیا هم اب دهنش رو هم صدع دار قورت داد تهیونگ باز داشت دختر رو میبوسید اروم دستش رو از کمر کانیا پایین میداد که با باز شدن در و رسیدن صدای هین تهیونگ و کانیا باچشای گرد بهم نگاه کردن و خشک شدن...
☆☆☆
جیمین مبهوت به کانیای که با خلال دندون کامپوت میوه های استوایی رو میخورد نگاه کرد "عهههه کانیا بگو دیگه جی شد بگو بگو بگو سه ساعته منظرم یخچالمو بار زدی خوردی" کانیا میوه تو دهنشو صورت داد "خب رفتم شرکت.. جیمین کلافه دستی به موهاش کشید" اینو خودم میدونم داخل شرکت چه اتفاقی افتاد " کانیا شیطانی خندید ازیت کردن جیمین همیشه حال میداد "با بابا لنگ درازم دعوا کردم بعدش صحنه دراماتیک شد وارد جزئیات نمیشم بعد پدر خونده جذاب سابقم کلی با حرفاش از دلم در اورد اما بازم نفهمیدم چرا رفت پیش جین" جیمین منتظر ادامه نگاهش میکرد کانیا دستاشو بغل کرد"همون لحظه که داشت از دلم در میاورد و تو حال خودمون بودیم یه اتفاق وحشتناک افتاد جیمین با چشای گرد ظده پرسید "چه اتفاقی" مانیا ادامه داد "دقیقا وقتی که داشتم فانتزی ترین لحضه عمرم رو به حقیقت تبدیل میکردم در باز شد و منو بابا لنگ دراز رو تو اون وضع دید" کانیا نفسش رو با حسرت داد بیرون "اون"
فلش بک... تهیونگ خودش رو روی کناپه پرت کرد کانیا هم خودشو جمع و جور کرد و همونطور روی میز نشست بعدشم سرش رو توی روزنامه بر هسوک با کلی پرونده با حالت فجیعی پرسید "شما دوتا مادر به خطا داشتید چه قلتی میکردید" کانیا گفت " هی جیهوپ اون چیزی که فکر میکنی نیست ما فقط داشتیم" هسوک بی توجه دوباره پرسید "شما داشتید همو میبوسیدید!!!!" تهیونگ بلند شد "بیا تو درو کامل ببند صدات پخش میشه" هسوک اب دهنش رو قورت داد اومد داخل و درو بست پرونده هارو روی میز گذاشت و چشمش به یقه باز تهیونگ افتاد چند باز پشت سر هم پلک زد تا صحنرو بیشتر درک کنه و بعد سرش رو سمت تهیونگ چرخوند هسوک اخماشو توی هم کشید "اگر بخوایید ردش کنید به شعورم توهین میشه" تهیونگ کلافه جواب داد "ردش نمیکنم ولی تایدش هم نمیکنم این عضو حریم خصوصی منه و تو بدون در زدن وارد شدی و به حریم خصوصیم رو زیر سوال بردی" هسوک نیشخندی زد "ببخشید که کف دستمو بو نکردم من همیشه بدون در زدن وارد میشم حریم شخصیتو اوردی تو محل کارت اونم با فرزند خوندت" کانیا ناراحت بود چون قرار بود رابتش رو پنهونی پیش ببره " هی هسوک نمیخام این مسئله رو زبونا بیفته الانم از دفتر من برو بیرون بعدا حرف میزنیم "هسوک لبخند کجی کرد" دلم نمیخاد راجب حریم خصوصیت حرف بزرنم کیم " بیرون رفت و درو کوبید! ادامه دارد
۱۲.۵k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.