عشق اغیشته به خون
عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۹۶
بدون توجه به اطراف وارد شرکت شد دستش را در جیب گذاشت وارد اتاق شد پشت سرش منشی هم وارد شد و تند گفت : خیلی ببخشیـ..
جیمین : خفه صدایی نشنوم .. ساکت .. چطور متوجه نمیشی تو..
منشی ساکت شد و تند از اتاق خارج شد .. جیمینی ماند با کلافگی روی صندلی نشست و دکمه کتش را باز کرد ٫ نه تمومی نداره نه ٫
سخنان تهیونگ هنوز در سرش میگشت پفی کشید و مشغول پرونده ها شد ..
به یاد میونشی افتاد .. ٫ درسته تقصیر کنه ..٫
بلند روی زبون گفت : آخه بس دیگه باشه تقصیر منع..
کلافه و دروغی گریه کرد و سرش را روی میز گذاشت محکم با برخورد بدی در باز شد جیمین تند سر بلند کرد و با نگاه عصبی شبیحه به خود جیمین زل زده بود ..
مین جی : جیمین عوضیییی
جیمین پلک زد و تند گفت : آروم بگیر ..
مین جی محکم با پاش زد به صندلی و جلو جیمین روی میز نشست عصبی گفت : چرا میونشی رو ناراحت کردی مرد ؟ ها
جیمین پفی کشید و به صندلی تکیه داد : ترو خدا تو هم شروع نکن مین جی ..
خواهش خشنش عصبی پلک زد و با اخم گفت : اصلا میدونید امروز برای میونشی چه روزی هستش ؟
جیمین کلافه پلک زد و آروم در تصورش گشت : خوب که چی ..
مین جی عصبی آتیش زد : اهههه بسه دیگه - نگاه ازش گرفت - تو بودی که استوری گذاشتی گفتی ای زنم کوچیکه ای زنم حال نمیده بهم من دوست دختر میخواهم .. و از این چیزا ..
جیمین عصبی بلند شد روبه پنچره ایستاد : من همچین چیزی نگذاشتم جان کرده .. چرا باور نمیکنید شما
مین جی پفی کشید : بهش گفتی
جیمین بلند تر گفت : نه ..
مین جی تند سمت جیمین رفت و آرنجش را گرفت سمت خودش کشاند و عصبی یقه کتش را گرفت : منو ببین جیمین اون دختر رو خیلی ناراحت کردی با اینکه تو مقصر دعوا هستی
نگاه جیمین سرد شد : میدونم ..
پارت ۱۹۶
بدون توجه به اطراف وارد شرکت شد دستش را در جیب گذاشت وارد اتاق شد پشت سرش منشی هم وارد شد و تند گفت : خیلی ببخشیـ..
جیمین : خفه صدایی نشنوم .. ساکت .. چطور متوجه نمیشی تو..
منشی ساکت شد و تند از اتاق خارج شد .. جیمینی ماند با کلافگی روی صندلی نشست و دکمه کتش را باز کرد ٫ نه تمومی نداره نه ٫
سخنان تهیونگ هنوز در سرش میگشت پفی کشید و مشغول پرونده ها شد ..
به یاد میونشی افتاد .. ٫ درسته تقصیر کنه ..٫
بلند روی زبون گفت : آخه بس دیگه باشه تقصیر منع..
کلافه و دروغی گریه کرد و سرش را روی میز گذاشت محکم با برخورد بدی در باز شد جیمین تند سر بلند کرد و با نگاه عصبی شبیحه به خود جیمین زل زده بود ..
مین جی : جیمین عوضیییی
جیمین پلک زد و تند گفت : آروم بگیر ..
مین جی محکم با پاش زد به صندلی و جلو جیمین روی میز نشست عصبی گفت : چرا میونشی رو ناراحت کردی مرد ؟ ها
جیمین پفی کشید و به صندلی تکیه داد : ترو خدا تو هم شروع نکن مین جی ..
خواهش خشنش عصبی پلک زد و با اخم گفت : اصلا میدونید امروز برای میونشی چه روزی هستش ؟
جیمین کلافه پلک زد و آروم در تصورش گشت : خوب که چی ..
مین جی عصبی آتیش زد : اهههه بسه دیگه - نگاه ازش گرفت - تو بودی که استوری گذاشتی گفتی ای زنم کوچیکه ای زنم حال نمیده بهم من دوست دختر میخواهم .. و از این چیزا ..
جیمین عصبی بلند شد روبه پنچره ایستاد : من همچین چیزی نگذاشتم جان کرده .. چرا باور نمیکنید شما
مین جی پفی کشید : بهش گفتی
جیمین بلند تر گفت : نه ..
مین جی تند سمت جیمین رفت و آرنجش را گرفت سمت خودش کشاند و عصبی یقه کتش را گرفت : منو ببین جیمین اون دختر رو خیلی ناراحت کردی با اینکه تو مقصر دعوا هستی
نگاه جیمین سرد شد : میدونم ..
- ۵۱۱
- ۰۸ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط