زندگی احساسی من
زندگی احساسی من
فصل دوم p1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۳روز از ازدواج دامیان انیا گذشته بود دامیان رفته بود سر کار(دامیانم مرد شده واس خودش😂) بکی اومده بود خونه انیا اینا بکی زنگ زد زینگگگگگ انیا درو باز کرد سلام احوال پرسی کردن رفتن نشستن رو مبل انیا دوتا مانستر اورد خوردن بکی تو فکر بود
انیا: هوی چته تو فکری
بکی: فک کنم عاشق شدم
انیا: چیییی حالا این پسر خوشانس کیه میشناسمش اشنامون؟
بکی: اگه بگم باورت نمیشه
انیا: بگو قول میدم به کسی نگم
بکی: قصم بخور
انیا: به حرمت ۱۶سال رفاقتمون قصم میخورم به کسی نمیگم
بکی: بگم...
انیا:بگو
بکی: واقعا بگم
انیا: د بگو خو مردم ع کنجکاویییی
بکی: تسوکی
انیا: چییییییییی
«پایان پارت اول فصل دوم»
فصل دوم p1
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۳روز از ازدواج دامیان انیا گذشته بود دامیان رفته بود سر کار(دامیانم مرد شده واس خودش😂) بکی اومده بود خونه انیا اینا بکی زنگ زد زینگگگگگ انیا درو باز کرد سلام احوال پرسی کردن رفتن نشستن رو مبل انیا دوتا مانستر اورد خوردن بکی تو فکر بود
انیا: هوی چته تو فکری
بکی: فک کنم عاشق شدم
انیا: چیییی حالا این پسر خوشانس کیه میشناسمش اشنامون؟
بکی: اگه بگم باورت نمیشه
انیا: بگو قول میدم به کسی نگم
بکی: قصم بخور
انیا: به حرمت ۱۶سال رفاقتمون قصم میخورم به کسی نمیگم
بکی: بگم...
انیا:بگو
بکی: واقعا بگم
انیا: د بگو خو مردم ع کنجکاویییی
بکی: تسوکی
انیا: چییییییییی
«پایان پارت اول فصل دوم»
۱۰.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.