پارت ۶ ددی سکسی من
پارت ۶ ددی سکسی من
توی ماشین نشسته بودم و داشتم اتفاقات امروز رو مرور میکردم.جیمین با حالت عصبی رانندگی میکرد که باعث میشد خنده ام بگیره.کلی جلوی خودم رو گرفتم اما بازم نتونستم:
-😂😂😂😂😂😂?
جیمین با تعجب نگام کرد:
+چرا میخندی؟
-ببخشید آخه قیافه ات خیلی خنده دار شده بود.
(در ذهن جیمین:دختره دیوونه😐)
خب خب خب بسه دیگ چقدر میخندی😐😂
ضربه های آرومی به گونه ام زدم تا خنده ام رو کنترل کنم که صدای گوشیم باعث شد جیمین از خنده منفجر بشه:
-الو؟
+مرگ الو درد الو کدوم گوری تشریف داری؟
خدایا این دختر چرا باید الان ب من زنگ بزنه😫
-عزیزم امشب نمیتونم بیام خونه.(جلوی جیمین باید آبرو داری کنم خو😶)
+اوه اوه پس امشب داستانه؟😈
-عزیزم میشه بعدا با هم حرف بزنیم؟
قبل از اینکه جوابی بده گوشی رو قطع کردم.خدایا این بشر عقل درست حسابی ندارههههه
جیمین:
اعصابم عین چی خورد بود.پسره آناناس چرا اومده بود سمت رینا؟صب کن ببینم من چرا روی این دختر حساس شدم یهو؟بهش گفته بودم دیگ باید پیش خودم همه کار هاش رو انجام بده.یه اتاق توی خونه داشتم که بی استفاده بود.اونجا
رو میدادم بهش.بالاخره رسیدیم.
رینا:به سمت اتاقی ک قرار بود مال من باشه هدایتم کرد.اتاق بزرگی نبود اما کوچیکم نبود.در حد ۱۲ متر ولی خب من راضی بودم(چ دختر قانعی هستم😎)
توی اتاق یه تخت دو نفره بود که باعث شد ذهنم یکم منحرف شه🙈
+فردا میریم وسایلت رو میاریم.الان دیگ شب شده من میرم شام سفارش بدم.چی میخوری؟
-اممممم کیمچی.
+باشه فعلا
#ادمین_نازی
توی ماشین نشسته بودم و داشتم اتفاقات امروز رو مرور میکردم.جیمین با حالت عصبی رانندگی میکرد که باعث میشد خنده ام بگیره.کلی جلوی خودم رو گرفتم اما بازم نتونستم:
-😂😂😂😂😂😂?
جیمین با تعجب نگام کرد:
+چرا میخندی؟
-ببخشید آخه قیافه ات خیلی خنده دار شده بود.
(در ذهن جیمین:دختره دیوونه😐)
خب خب خب بسه دیگ چقدر میخندی😐😂
ضربه های آرومی به گونه ام زدم تا خنده ام رو کنترل کنم که صدای گوشیم باعث شد جیمین از خنده منفجر بشه:
-الو؟
+مرگ الو درد الو کدوم گوری تشریف داری؟
خدایا این دختر چرا باید الان ب من زنگ بزنه😫
-عزیزم امشب نمیتونم بیام خونه.(جلوی جیمین باید آبرو داری کنم خو😶)
+اوه اوه پس امشب داستانه؟😈
-عزیزم میشه بعدا با هم حرف بزنیم؟
قبل از اینکه جوابی بده گوشی رو قطع کردم.خدایا این بشر عقل درست حسابی ندارههههه
جیمین:
اعصابم عین چی خورد بود.پسره آناناس چرا اومده بود سمت رینا؟صب کن ببینم من چرا روی این دختر حساس شدم یهو؟بهش گفته بودم دیگ باید پیش خودم همه کار هاش رو انجام بده.یه اتاق توی خونه داشتم که بی استفاده بود.اونجا
رو میدادم بهش.بالاخره رسیدیم.
رینا:به سمت اتاقی ک قرار بود مال من باشه هدایتم کرد.اتاق بزرگی نبود اما کوچیکم نبود.در حد ۱۲ متر ولی خب من راضی بودم(چ دختر قانعی هستم😎)
توی اتاق یه تخت دو نفره بود که باعث شد ذهنم یکم منحرف شه🙈
+فردا میریم وسایلت رو میاریم.الان دیگ شب شده من میرم شام سفارش بدم.چی میخوری؟
-اممممم کیمچی.
+باشه فعلا
#ادمین_نازی
۲۶.۰k
۰۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.