One shat jimin
One shat jimin
چند پارتی از جیمین
وقتی باهم میرید جنگل
(علامت ا/ت +) (علامت جیمین_)
چیییییی؟؟
+چیشدههه ، کیه؟؟؟
_بیا بالا هیونگ
+هیونگ ؟
درست بگو کی اومده خوب؟
_تهیونگ اومدهههه
+تهیونگ ؟ یادم نمیاد کی بود
_الان خودت میفهمی
مشغول بحث شدید که زنگ در زده شد
جیمین سریعا در و باز کرد و با چهره ی همون شخصی که چند سال پیش تو اون کلبه وسط جنگل دیدیش مواجه شدی
+عههههه تهیونگگ خوش اومدییییی
بعد از جیمین تو رفتی سمت تهیونگ و خیلی کوتاه بغلش کردی
تهیونگ : دلم براتون تنگ شده بود
+جیمین فکر کنم چویی بیدار شده ، برو پیشش گریه نکنه تا من بیام
برای چند ثانیه نگاهت به صورت تهیونگ افتاد که از تعجب داشت چشاش درمیومد
تهیونگ : چویی؟!!!!شما بچه دار شدید جیمین؟
_با اجازه
تهیونگ : واییییییی باورم نمیشه داداش کوچولوی من الان پدر شده باشهههه
تبریک میگم ا/ت
+مرسی تهیونگ لطف داری
تهیونگ : حالا میشه فرشته کوچولوتون رو ببینم
+حتما
بیا دنبال من
و هر سه تاتون به سمت پله ها حرکت کردید تا بچتون رو به تهیونگ نشون بدید......
♡︎the end♡︎
چند پارتی از جیمین
وقتی باهم میرید جنگل
(علامت ا/ت +) (علامت جیمین_)
چیییییی؟؟
+چیشدههه ، کیه؟؟؟
_بیا بالا هیونگ
+هیونگ ؟
درست بگو کی اومده خوب؟
_تهیونگ اومدهههه
+تهیونگ ؟ یادم نمیاد کی بود
_الان خودت میفهمی
مشغول بحث شدید که زنگ در زده شد
جیمین سریعا در و باز کرد و با چهره ی همون شخصی که چند سال پیش تو اون کلبه وسط جنگل دیدیش مواجه شدی
+عههههه تهیونگگ خوش اومدییییی
بعد از جیمین تو رفتی سمت تهیونگ و خیلی کوتاه بغلش کردی
تهیونگ : دلم براتون تنگ شده بود
+جیمین فکر کنم چویی بیدار شده ، برو پیشش گریه نکنه تا من بیام
برای چند ثانیه نگاهت به صورت تهیونگ افتاد که از تعجب داشت چشاش درمیومد
تهیونگ : چویی؟!!!!شما بچه دار شدید جیمین؟
_با اجازه
تهیونگ : واییییییی باورم نمیشه داداش کوچولوی من الان پدر شده باشهههه
تبریک میگم ا/ت
+مرسی تهیونگ لطف داری
تهیونگ : حالا میشه فرشته کوچولوتون رو ببینم
+حتما
بیا دنبال من
و هر سه تاتون به سمت پله ها حرکت کردید تا بچتون رو به تهیونگ نشون بدید......
♡︎the end♡︎
۶۷.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱