سخن عشق من افتاده به هر انجمنی

سخن عشق من افتاده به هر انجمنی
درد این قصه نشسته به دل یاسمنی
برکه را گرچه گرفته همه جا مهر سکوت
به همه چه تو فقط جان من و عشق منی
چه شود گرمی دستان تورا نوش کنم
بعد از آن من بروم تا که کنم کوه کنی
چه شود باز بغل باشد و من باشم و تو
تا ببافی به تنم از تن خود پیرهنی
من همان بلبل شوریده ی نالان توام
تو ولی یک رز زیبا به سرای چمنی
من فقط حرف تورا در همه عالم زده ام
هیچ جایی نزدم جز تو و حسنت سخنی
دیدگاه ها (۶)

خواب غربت را که دیدم قلب من ماتم گرفتزیر سقف آ سما...

حال که تنها،تو می‌فهمی سکوتم را،تو می‌خوانی تپش‌های کج و رج‌...

از من چه خبر؟آن من که مدتهاست در تو گم استآن مــن که نفــس م...

لعنت به سوالی که جوابش تو نباشیبر دین خدایی که کتابش تو نباش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط