خواب غربت را که دیدم قلب من ماتم ...

خواب غربت را که دیدم قلب من ماتم گرفت
زیر سقف آ سمان شب، دل عالم گرفت
شک به جان افتاده اکنون از جدال عقل و دل
عشق حوّا عقل را هم از سر آدم گرفت
روی گلبرگ گلی پرپر شده در دفترم
قطره قطره اشک حسرت شبنمی از غم گرفت
تکه های پازلی از زندگی را چیده ام
جای قلب خسته ام را سنگی_از_خاتم گرفت
در اتاقی خالی از احساس من مانده فقط
رنگ روغن با قلم مویی که بوی نم گرفت
شام_آخر را کشیدم روی بوم زندگی
نقش زیبایی شد و جان مرا از دم گرفت
می روم با دست خالی از جهان خستگی
از تمام غربت دنیا دلم کم کم گرفت
دیدگاه ها (۳)

حال که تنها،تو می‌فهمی سکوتم را،تو می‌خوانی تپش‌های کج و رج‌...

مثل یک گل که تنش پر شده باشد از خارخوبم و از همه ی غصه ی عال...

سخن عشق من افتاده به هر انجمنیدرد این قصه نشسته به دل یاسمنی...

از من چه خبر؟آن من که مدتهاست در تو گم استآن مــن که نفــس م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط