ماه بنفشم

#Maah_Banafsham
‌
#part39
‌
دیانا همینجوری مات مونده بود
نمیدونست باید چیکار کنه
_دیانا
جوابی ازش نگرفتم،همینجوری نگام میکرد
_دیاناااا
+بله
_چرا ماتت برده؟؟
نمیخوای بری بخوابی
+چرا الن میرم،شببخیر
_شبت بخیر
+دیانا رفت بالا منم برقارو خاموش کردمو گرفتم خوابیدم
با صدا زدنای یه نفر بیدار شدم
دیدم دیاناست
+ارسلاننن
_هوم
+پاشووو
_چراااااا
+من خوابم نمیبره،میترسم
_از چی میترسی جوجه؟
+بالا تاریکه بعد باد میزنه درختا تکون میخورن
بهش خندیدم
_الن پیش من میخای بخوابی یا من بیام پیشت بخوابم
+هرجور راحتی
_حصله بالا اومدنو ندارم
بغلمو باز کردم و یکم از پتو رو دادم کنار
_تو بیا پیش من بخواب
از حرکتم خیلی خجالت کشید
_نمیای بخوابم
+نه نه الن میام
پاشد اومد اروم تو بغلم بعد از چند دقیقه گفت
+ارسلان
_باز چیه دیاناااااا،بزار بخوابم دیگه
+میخواستم جوابمو بهت بگم
ولش نمیگم
_بگو
+نمیگم
_میگی یا برم تنهایی بخوابی؟
+میگم
جوابم...........