ا/ت من...

_ا/ت من...
+هیسسس اول صبحونه بخوریم بعد
_باش (لبخند)
+حالا از روم بلند میشی

صورتشو نزدیکم آورد نفساش به صورتم میخورد و اروم گفت

_اوهوم من صبحونه رو درست میکنم
+منم میام کمکت
_نه تنهایی میکنم تو برو لباس انتخاب کن برای بیرون رفتن
+جایی میریم
_میخوام ببرمت جایی که خیلی دوست داری
+اوممم باش پس من برم انتخاب کنم

اول دستشویی رفتم بعدش رفتم داخل کمدم رو گشتم و یک لباس انتخاب کردم که کوک صدا کرد و با هم صبحونه رو خوردیم لباسامونو پوشیدیم و از خونه خارج شدیم و سوار ماشین شدیم

از پنجره به بیرون ماشین نگاه میکردم هنوز زمین خیس بود ولی بارون قطع شده بود
همین طور داشتم نگاه میکردم که یهو دست کسی رو روی رون پام حس کردم

کوک داشت رون پاهامو لمس میکرد به صورت جذابش نگاه کردم از خود بی خود شدم :))))

توی حال خودم بودم که یهو با وایسادن ماشین به خودم اومدم کوک باهام چشم تو چشم شد و گفت

_از کی داشتی داشتی نگام میکردی؟
+اومم خیلی وقتی...
_عجب یعنی قیافه ی ما دیدنیه؟(ارههههه)
+اوهوم...
_صورت خوشگل توام دیدنیه بانی کوچولو
+هوم...حالا می‌خوایم چیکار کنیم
_دستمو بگیر که ببرمت جایی دوست داری
+عجب...بریم...

ببخشید کم شد فردا بازم میزارم :))))