فیک جیمین*part ¹⁸*
ببخشید بازم
کمتر از یک ثانیه بعد صدای آشنایی شنید:
¶پارک ات؟...
لحن دختر پشت تلفن آروم، سرد و ترسناک بود..صدا به نظر مال یک دختر بود، ات متوجه می شد که صدا براش به شکل عجیبی آشناست، اما به یاد نمی آورد این صدا رو کجا شنیده...ات کمی از لحن اون ترسید اما سعی کرد نشون نده...با این وجود کمی صداش می لرزید:
+آره خودم هستم...بفرمایید..
اون دختر با لحنی ترسناک تر از قبل گفت:
¶کار خاصی نداشتم فقط پیامی برات دارم...تو دلیل زندگی من رو ازم گرفتی، پس من زندگیت رو ازت می گیرم!...
نفس ات برای چند دقیقه حبس شد...بلاخره یادش اومد!اون دختر...اون دختر کانگ هه جی بود!!!!(پ.ن:بچه ها اگه نمی دونید هه جی کیه یه مراجعه ای به فلش بک پارت 5 و 6 بکنین🥲)
با ترس و تته پته و صدای لرزون گفت:
+هه جی...من هیچ کاری نکردم...ولم کن!..چرا نمی تونی یه آدم رو فراموش کنی؟!...
هه جی خنده بلندی کرد و با لحنی ترسناک تر از دفعه قبلش گفت:
¶آره آره...میدونم...در ضمن، از شوهرت خداحافظی و عذرخواهی کن...تو حتی قرار نیست دوباره اون رو به چشم ببینی و اون به خاطر حماقت تو عزادار میشه...
گریه ات شدت گرفته بود و با لحن ترسیده و گریه و صدای جیغ مانندی گفت:
+کانگ هه جی!...
و دوباره صدای خنده های مجنونانه ی هه جی رو شنید و بعد از اون هم بوقی که نشون از قطع شدن تلفن می داد...
(سخن نویسنده:بعد از چند هفته امتحان، بدبختی و بی خوابی بلاخره براتون پارت دادم گایز😁...خوب...امیدوارم خوشتون بیاد و اگه بتونم دوباره توی چند روز آینده پارت میدم😁
شرایط:(:↧
لایک:20
کامنت:40
دوستتون دارم خوشگلام...مواظب خودتون باشید:)))))))
#بی_تی_اس
#فیک
#سناریو
#جیمین
#فیکشن
کمتر از یک ثانیه بعد صدای آشنایی شنید:
¶پارک ات؟...
لحن دختر پشت تلفن آروم، سرد و ترسناک بود..صدا به نظر مال یک دختر بود، ات متوجه می شد که صدا براش به شکل عجیبی آشناست، اما به یاد نمی آورد این صدا رو کجا شنیده...ات کمی از لحن اون ترسید اما سعی کرد نشون نده...با این وجود کمی صداش می لرزید:
+آره خودم هستم...بفرمایید..
اون دختر با لحنی ترسناک تر از قبل گفت:
¶کار خاصی نداشتم فقط پیامی برات دارم...تو دلیل زندگی من رو ازم گرفتی، پس من زندگیت رو ازت می گیرم!...
نفس ات برای چند دقیقه حبس شد...بلاخره یادش اومد!اون دختر...اون دختر کانگ هه جی بود!!!!(پ.ن:بچه ها اگه نمی دونید هه جی کیه یه مراجعه ای به فلش بک پارت 5 و 6 بکنین🥲)
با ترس و تته پته و صدای لرزون گفت:
+هه جی...من هیچ کاری نکردم...ولم کن!..چرا نمی تونی یه آدم رو فراموش کنی؟!...
هه جی خنده بلندی کرد و با لحنی ترسناک تر از دفعه قبلش گفت:
¶آره آره...میدونم...در ضمن، از شوهرت خداحافظی و عذرخواهی کن...تو حتی قرار نیست دوباره اون رو به چشم ببینی و اون به خاطر حماقت تو عزادار میشه...
گریه ات شدت گرفته بود و با لحن ترسیده و گریه و صدای جیغ مانندی گفت:
+کانگ هه جی!...
و دوباره صدای خنده های مجنونانه ی هه جی رو شنید و بعد از اون هم بوقی که نشون از قطع شدن تلفن می داد...
(سخن نویسنده:بعد از چند هفته امتحان، بدبختی و بی خوابی بلاخره براتون پارت دادم گایز😁...خوب...امیدوارم خوشتون بیاد و اگه بتونم دوباره توی چند روز آینده پارت میدم😁
شرایط:(:↧
لایک:20
کامنت:40
دوستتون دارم خوشگلام...مواظب خودتون باشید:)))))))
#بی_تی_اس
#فیک
#سناریو
#جیمین
#فیکشن
۱۱.۲k
۱۵ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.