نفس مطمئنه
نفس مطمئنه
مدتی بود که نظافت چی گردان تسویه کرده بود و کسی مامور نظافت سرویس بهداشتی گردان نبود ولی دستشویی ها همچنان بهداشتی و نظیف بود.
پیش خود به حال و نفس سرکوب شده ی آن رزمنده ی مخلصی که شبها دستشویی ها را تمیز می کرد غبطه می خوردم.
حس کنجکاوی ام می گفت: چه خوبه او را بشناسم!
بالاخره نیمه شبی برحسب اتفاق، وقتی از کنار دستشویی ها رد می شدم سر و صدایی توجه مرا به خود جلب کرد.
آرام آرام به سرویس دستشویی ها نزدیک شدم. در یک لحظه شرمنده و خجل زده شدم و به خود و تمام نیروهای گردان اُف گفتم!!
فکر می کنید نظافت چی دستشویی ها چه کسی بود؟
کسی نبود جز فرمانده گردان علی ابن ابطالب از لشگر 8 نجف، سردار شهید علی اربابی
مدتی بود که نظافت چی گردان تسویه کرده بود و کسی مامور نظافت سرویس بهداشتی گردان نبود ولی دستشویی ها همچنان بهداشتی و نظیف بود.
پیش خود به حال و نفس سرکوب شده ی آن رزمنده ی مخلصی که شبها دستشویی ها را تمیز می کرد غبطه می خوردم.
حس کنجکاوی ام می گفت: چه خوبه او را بشناسم!
بالاخره نیمه شبی برحسب اتفاق، وقتی از کنار دستشویی ها رد می شدم سر و صدایی توجه مرا به خود جلب کرد.
آرام آرام به سرویس دستشویی ها نزدیک شدم. در یک لحظه شرمنده و خجل زده شدم و به خود و تمام نیروهای گردان اُف گفتم!!
فکر می کنید نظافت چی دستشویی ها چه کسی بود؟
کسی نبود جز فرمانده گردان علی ابن ابطالب از لشگر 8 نجف، سردار شهید علی اربابی
۳۳۳
۲۸ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.