❤ اهنگ؛شب آخر
❤ اهنگ؛شب آخر
❤ خواننده:داریوش
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود
به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه
یه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری
چه دستی و چه خنجری
چه قصه ی محقری
چه اول و چه آخری
ندانستیم و دل بستیم
نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم
شکار سایه ها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود
به زیبایی رویا بود
نمیدیدیم و می رفتیم
هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامه ی تردید
در آن بن بست بی امید
در آن ساعت که باغ عشق
به دست باد پر پر بود
در آن ساعت هزاران سال
به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی
شب پایان باور بود
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود
به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه
یه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری
چه دستی و چه خنجری
چه قصه ی محقری
چه اول و چه آخری
кαмяαη
❤ خواننده:داریوش
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود
به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه
یه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری
چه دستی و چه خنجری
چه قصه ی محقری
چه اول و چه آخری
ندانستیم و دل بستیم
نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم
شکار سایه ها هستیم
سفر با تو چه زیبا بود
به زیبایی رویا بود
نمیدیدیم و می رفتیم
هزاران سایه با ما بود
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
در آن هنگامه ی تردید
در آن بن بست بی امید
در آن ساعت که باغ عشق
به دست باد پر پر بود
در آن ساعت هزاران سال
به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی
شب پایان باور بود
سکوتت را ندانستم
نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی ها رو
تو هم هرگز نپرسیدی
شبی که شام آخر بود
به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه
یه جنگ نابرابر بود
چه جنگ نابرابری
چه دستی و چه خنجری
چه قصه ی محقری
چه اول و چه آخری
кαмяαη
۶.۹k
۱۷ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.