هیولای دوست داشتنی من

هیولای دوست داشتنی من(:
پارت ۱
نزدیک ساعت ۳ نصف بود که یهو با صدای خش خش عجیبی از خواب پریدم ..بدنم میلرزید ...صدای خش خش از زیر تخت میومد ..چراغ قوه م رو برداشتم و خم شدم تا زیر تخت رو ببینم ...خیلی تاریک بود تا خواستم چراغ قوه م رو روشن کنم صدای عجیبی من رو صدا زد ...تنها چیزی که می‌دیدم دوتا چشم بود که برق میزدن ..
/سلام ..دوست داری باهام دوست بشی؟...

تو کی هستی؟....

/نترس من دوستت هستم ...من اینجا خیلی تنهام ...به جز من کسای دیگه ای هم اینجا هستن ....چراغ قوه ت رو روشن نکن....مادر و پدرت هم صدا نکن

چرا؟


/بیخیال ...دوست داری باهام بازی کنی؟...یا سفر کنیم به دنیای زیرین ....

اهوم ...

ادامه دارد...

ببخشید اگه چرت بود
دیدگاه ها (۵)

ببخشید...(:💔

(:🥲💔

(:

صداش...☆

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: دوست ندارم اینو بازی کنم، ولی سرگرم‌ک...

ایونا :که یهو دستم کرفت کشید سمت خودش کوک:اصلا خوشم نمیاد از...

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۳#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط