مرا چند روزی به حال

.
مرا چند روزی به حالِ
دل خستگی هایم رها کنید
با فنجانم و همین بادِ سردِ زمستانی
که مست شده از بویِ بهار
ما را هم هوایی می کند لاکردار
بی آنکه بداند در این حوالی
ما را مستِ مِیِ تنهایی کرده اند
و حالا حالاها انگار
نمی پرد از سرمان
این مستی
و سر دردهایِ مدامش
کسی هم که نیست
که نگاهِ خسته مان را به راهش بدوزیم
با شوقِ چند کلامِ آشنا
با طعمِ
- می فهممت- هایِ مدام !
نگران نباشید اما!
چیزی نیست
تنها کمی
از این بریدن و دوختن هایِ روزگار
لباسِ صبوریم تنگ شده
می شکافمش باز هم
می آیم و می گویم
نترس جانم ! خدا حواسش به
همه ی روزهایِ بی بهارمان
هست



#عادل_دانتیسم
دیدگاه ها (۸)

عشق، پیری ست که بدجور حواسش پرت استیک نفر باید ازین پیر حمای...

راستش را بخواهی از موقعی که رفتی هیچ چیز تغییر نکرده استمن ه...

بی قرارت می کند، صدها چرای لعنتیکی به پایان میرسد این ماجرای...

عشق یک سیب بهشتی است که بی پرهیز استوبه اندازه چشم تو خیال ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط