دختری مادرش شام نی

دختری مادرش ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ شام ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍنی ﺑﺮﺩ...
مادر ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، نمیتوانست ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﺮ رﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ،

ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺍﺭﻥ زن ﭘﯿﺮ را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ، ﻭ دختر ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩ و درعوض غذا را به دهان مادر میگذاشت،

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ مادر ﻏﺬﺍیش ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، دختر ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ مادر ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺮﺩ، ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﺮﺩ، سر و وضعش را مرتب کرد ﻭ عینکش ﺭﺍ تمیز و ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ،

ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩِ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺁﻥ ﺩﻭ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻭ آنان را ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺘﻨﺪ!!

دختر ﭘﻮﻝ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ مادر ﺭﺍﻫﯽ ﺩﺭب ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺷﺪ.

ﺩﺭ این هنگام خانم پیری ﺍﺯ ﺟﻤﻊ
ﺣﺎﺿﺮﯾﻦ بلند شد و ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩ:
دخترخانم ﺁﯾﺎ ﻓﮑﺮ نمیکنی ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ؟!
دختر ﭘﺎﺳﺦ داﺩ؛ خیر خانم...فکر نمیکنم ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺎﻗﯽ گذﺍﺷﺘﻪ باشم.

ﺁﻥ زن ﭘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻠﻪ، دخترم. ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯼ!

ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ دخترﺍﻥ...
ﻭ ﺍﻣﯿﺪﯼ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪٔ مادرﺍﻥ...
و ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﻣﻄﻠﻖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ
ﺣﺎﮐﻢ ﺷﺪ..!!
دیدگاه ها (۱)

حق گرفتنی است نه دادنی !

یک روز ملانصرالدینبرای تعمیر بام خانه خودمجبور شد، مصالح ساخ...

دوستان عزیزم..تو رو جون هر کی دوست دارید خونه هاتونو خالی نذ...

خودش میدونه...................

ﺩﺭﺧﺘﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ؛ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﻋﺼﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ؛ﻋﺪﻩ ﺍﯼ...

#سخن_خدا «٣» ﻭَﺇِﺫْ ﺃَﺳَﺮَّ ﺍﻟﻨَّﺒِﻲُّ ﺇِﻟَﻲ ﺑَﻌْﺾِ ﺃَﺯْﻭَﺍ...

‍آقای آخوند قلابی وقتی شما آیات روشن قرآن رو صریحاً تکذیب می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط