عصرهایی بودکه با صدای قلقل آش رشته از آشپزخانه مادربز

✏️ عصرهایی بودکه با صدای قل‌قل آش رشته از آشپزخانه مادربزرگ، تمام خانه پر می‌شد. همانطور که بوی سبزی و سیر داغ در فضا پیچیده بود، همه دور هم جمع می‌شدیم، با لبخندهای گرم و دلی شاد. مادربزرگ همیشه با دستان پر مهربانی، واسه همه آش میکشید. در کنار هم، در حیاط پر از گل و درخت، از خاطرات گذشته می‌گفتیم و زمان مثل برق و باد می‌گذشت. این لحظات ساده، اما پر از محبت و صمیمیت بود. وقتی آش رشته دست‌پخت مادربزرگ می‌خوردیم، احساس می‌کردیم که دنیا تماماً در همین لحظه و همین خانه کوچک خلاصه شده.✏️


🌱پ.ن: تنهایی و تنها بودن شاید آرامش داشته باشه ولی خاطره ای نداره...🌱

📝 #هانیه #نوستالژی #شخصی
#ه_مثل_هانیه #نوستالژیک #خانواده
#آلفا #خاص #هنرمند
#کتابخانه_آلفا #شصتی_ها #هنرمندان
#قصر_عشق #هفتادیا #موسیقی
#نوشته #هشتادیا #طبیعت
#دلنوشته #آپارات #تنهایی
#هنر #ویژه
#تو_و_دیگر_هیچ #ویسگون #پست
دیدگاه ها (۲۵)

✏️ای کاش هیچوقت هیچوقت خونه های پر از صفا و صمیمیت با حضور ک...

✏️ صبح باشد و عطر چای و نان گرم سنگک،کنار گلدان های شمعدانی!...

✏️یادش بخیر، وقتی در کودکی کنار مادربزرگ می‌نشستیم، همیشه یک...

✏️بعد از رفتن مهمان‌ها، سکوت خانه بیشتر از همیشه به گوش می‌ر...

🍁هنوز در دلم انگار، زندگی جاری‌ است💚🍁🌱پ.ن:۱۴۰۴/۸/۱۸🌱📝 #هانیه...

🍁اون قدیما یه جایی بود به اسم "روی تلویزیون"🍁🌱پ.ن:۱۴۰۴/۸/۲۲🌱...

🍁به وقت دهه شصت... یه روز معمولی توی آشپزخونه🍁🌱پ.ن:۱۴۰۴/۹/۴🌱...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط