سه حاجت!

یک پیرمرد مسنّی  ماه مبارک رمضان می آمد « مسجد لاله زار» می آمد خیلی آدم موفقی بود همیشه قبل از اذان توی مسجد بود. میگفت: من هر چه دارم از نماز اول وقت دارم. بعد در نوجوانی به مشهد رفتم. مرحوم « حاج شیخ حسن علی نخودکی» باغچه ای در  نخودک داشت به آنجا رفتم و ایشان را پیدا کردم و به ایشان گفتم: من سه حاجت مهم دارم دلم می خواهد هر سه تا را خدا توی جوانی به من بدهد. یک چیزی یادم بدهید.
فرمودند: چی می خواهی؟
گفتم: یکی دلم می خواهد در جوانی به حج مشرّف شوم. چون حج در جوانی یک لذّت دیگری دارد.
فرمودند: نماز اوّل وقت به جماعت بخوان.
گفتم: دوّمین حاجتم این است که دلم می خواهد یک همسر خوب خدا به من عنایت کند.
فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.
سوم اینکه خدا یک کسب آبرومندی به من عنایت فرماید.
فرمودند: نماز اول وقت به جماعت بخوان.
این عملی را که ایشان فرمودند من شروع کردم و توی فاصله ی سه سال هم به حج مشرّف شدم هم زن مؤمنه و صالحه خدا به من داد و هم کسب با آبرو به من عنایت کرد.


منبع📚: داستانهایی از مردان خدا، صفحه۵

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
دیدگاه ها (۰)

این جهان فقط تو را میخواهد #سلام_یا_مهدی

وسط این همه خبر بد از کودک کشی در غزه یادی کنیم از کودک کش ه...

بخوان تا آرام شویدعای فرج

تاریخچه نماز خواندن با دست بسته اهل سنت

بسم الله الرحمن الرحیم سالروز شهادت حجّت خدا، سیدة النساء، ح...

🔰 آن شب، شیفتۀ دین پدر شدم!📝 (خاطرهٔ فرزند آیت الله حائری شی...

P¹⁷باهم از هتل امدیم بیروناول رفتیم به یه پاساژ که معلوم بود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط