رمان .. نمیدونم مردم یا زنده ام
چاقو رو برمیداره وهمین که میخواست بکوبه تو سر ایسامو لحظه ایچیرو لباس شو کشید
هاناتا با چشم های قرمز و ورقولمبیده وخنده ای عجیب به ما خیره شده بود
هاناتا با خنده ترسناک : واقعی فکر کردین من دوستتونم .
و چاقو رو پرت کرد سمت ایسامو جاخالی داد
و چاقو خورد تو صورت ایچیرو و صورتش از وسط نصف شد
هاناتا با چشم های قرمز و ورقولمبیده وخنده ای عجیب به ما خیره شده بود
هاناتا با خنده ترسناک : واقعی فکر کردین من دوستتونم .
و چاقو رو پرت کرد سمت ایسامو جاخالی داد
و چاقو خورد تو صورت ایچیرو و صورتش از وسط نصف شد
۱.۷k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.