عشق (پارت ۶۷)
میان دنبالم
ته: عشقم صبر کن
یونا: میگم گمشیددددد * دادددد*
ته: میدونی هرچقدم بگی من جایی نمیرم
با سرعت میدوعم سمت تاب، رو تاب میشیم زانوهامو بقل میکنم بلند بلند گریه میکنم
ته پیشم میشینه و بغلم میکنه
یونا: *گریههههههه*
ته: هیشششششششش آروم باش، نه اسلحه باهامه نه هیچی چرا گریه میکنی؟
یوچان: فوبیا داره ، نباید جلوش داد و بیداد میکردیم *آروم و پشیمون ، نگاهش به یونا*
ته: متاسفم عشقم
یونا: *گریهههههههه* (اهه توهم هی گریه گریه😒)
یوچان: ته.......* آروم و پشیمون و سرش پایینه*
ته: چیه
یوچان: متاسفم..... * پشیمون و سرش پایینه*
ته: اشکال نداره تو هم حق داشتی نگران خواهرتی
یوچان: به هر حال تهش تو جونشو نجات دادی، وگرنه الان اینجا نبود، معذرت میخوام
ته: *لبخند*
یوچان با لبخند به من اشاره میکنه که ته بفهمه گریم کمتر شد
ته جلوم زانو میزنه
ته: عشقم ببین اشتی کردیم گریه نکن دیگه...
یونا: مگه بچه این هی قهر و آشتی
ته: مغزمون آره
یوچان: *تکخنده*
وسط گریه میخندم
یونا: مسخره
یوچان: هنوز ترس تو بدنش مونده آرومش کن
ته: تو چی؟
یوچان: تا الان وظیفه من بود، الان وظیفه توییه که ادعا داری یونا مال توعه *چشمک*
ته: *خنده*
محکم بقلم میکنه و لبمو طولانی میبوسه بعد یک دقیقه جدا میشه و کامل اشکامو پاک میکنه
یونا: حیحححح
( دیدی بعد گریه یهو یه نفس آدم یه جور میشه از ته دل میاد، این همونه)
یوچان و ته: قربون نفست بشم من
یونا: خدانکنه، دیگه منو نترسونین........لطفا *آروم*
ته: هرگز به هیچ وجه
میخندم و بقلش میکنم، نگاهم به یوچان میفته که با لبخند نگاهمون میکنه، از ته جدا میشم و میرم سمتش بقلش میکنم اونم منو تو هوا میچرخونه و میخندیم
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
ته: عشقم صبر کن
یونا: میگم گمشیددددد * دادددد*
ته: میدونی هرچقدم بگی من جایی نمیرم
با سرعت میدوعم سمت تاب، رو تاب میشیم زانوهامو بقل میکنم بلند بلند گریه میکنم
ته پیشم میشینه و بغلم میکنه
یونا: *گریههههههه*
ته: هیشششششششش آروم باش، نه اسلحه باهامه نه هیچی چرا گریه میکنی؟
یوچان: فوبیا داره ، نباید جلوش داد و بیداد میکردیم *آروم و پشیمون ، نگاهش به یونا*
ته: متاسفم عشقم
یونا: *گریهههههههه* (اهه توهم هی گریه گریه😒)
یوچان: ته.......* آروم و پشیمون و سرش پایینه*
ته: چیه
یوچان: متاسفم..... * پشیمون و سرش پایینه*
ته: اشکال نداره تو هم حق داشتی نگران خواهرتی
یوچان: به هر حال تهش تو جونشو نجات دادی، وگرنه الان اینجا نبود، معذرت میخوام
ته: *لبخند*
یوچان با لبخند به من اشاره میکنه که ته بفهمه گریم کمتر شد
ته جلوم زانو میزنه
ته: عشقم ببین اشتی کردیم گریه نکن دیگه...
یونا: مگه بچه این هی قهر و آشتی
ته: مغزمون آره
یوچان: *تکخنده*
وسط گریه میخندم
یونا: مسخره
یوچان: هنوز ترس تو بدنش مونده آرومش کن
ته: تو چی؟
یوچان: تا الان وظیفه من بود، الان وظیفه توییه که ادعا داری یونا مال توعه *چشمک*
ته: *خنده*
محکم بقلم میکنه و لبمو طولانی میبوسه بعد یک دقیقه جدا میشه و کامل اشکامو پاک میکنه
یونا: حیحححح
( دیدی بعد گریه یهو یه نفس آدم یه جور میشه از ته دل میاد، این همونه)
یوچان و ته: قربون نفست بشم من
یونا: خدانکنه، دیگه منو نترسونین........لطفا *آروم*
ته: هرگز به هیچ وجه
میخندم و بقلش میکنم، نگاهم به یوچان میفته که با لبخند نگاهمون میکنه، از ته جدا میشم و میرم سمتش بقلش میکنم اونم منو تو هوا میچرخونه و میخندیم
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
- ۵.۶k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط