عشق (پارت ۶۹)
// عصر //
// ویو مینجی//
بابا بهمون میگه آماده شیم و به مین-سوک هم میگیم بیاد، میرم داخل اتاق و میبینم جیمین تازه از حموم در اومده
بهش که حوله دور کمرشه و قطره های آب روی سیکس پک هاش سر میخوره و موهاش به صورتش چسبیده خیره میشم
جیمین: *میخنده*
مینجی: الانه که پس بیوفتم
میخنده و میاد از کمر میگیرتم و بوسه طولانی
منم همزمان که دارم میبوسمش دستمو رو سیسپکاش میکشم
جیمین: قفلی زدی رو سیسپکاما *خنده*
مینجی: میخنده*
میخنده و میره حاضر شه منم میرم حاضر شم
جیمین: باز ماز نپوشیا *جدی*
مینجی: وایییییییی خدااااا باشههه
جیمین: آفرین
میره جلو میز و به موهاش میرسه
مینجی: د*دی*لوس و عشوه*
جیمین: *تعجب* جانم؟
مینجی: بزار هر لباسی میخوام بپوسم
جیمین: نع
مینجی: لطفا *کیوت*
جیمین: نع * نگاه نمیکنه چون میدونه دلش آب میشه*
مینجی: راه نداره؟
جیمین: ن..... حالا مثلا چی میخوای بپوشی؟ *بدون نگاه کردن*
مینجی: اینو میپوشم
جیمین: باش * ادامه کارش *
مینجی: مرسیییی
یه بوس خوشمل رو لپش میزارم و حاضر میشم
جیمینم یک عطر تلخ دخترکش میزنه و لباسشو مرتب میکنه
شروع میکنم به ارایش کردن، میفهمم بم خیره شده
جیمین: تو همینجوریشم بی نقصی *آروم و لبخند*
مینجی: مرسی عشقمممممم ولی ایجوری که میگی هم نیست صورتم نقص هایی هم داره
جیمین: از نظر من که نداره، هر کی هم گفته غلط کرده
*میخندم*
مینجی: چطور شدم؟
جیمین: عالیییی بودی عالییییییی تر شدی
لبمو سطحی میبوسه
بابا در میزنه
بابا: چیکار میکنین؟بیاین دیگه
جیمین و مینیجی: اومدیم
میریم سمت ماشین و جیمین درو برام باز میکنه تشکر میکنم و میشینم بعد میریم سمت کافه رستوران
// ویو ته //
به اصرار من یوچان میمونه
ته: یونا حال داری؟
یونا: برا چی؟
ته: هیچی همینجوری دور دور
یونا: آرهههه *ذوق*
ته: پس بپوش بریم
یونا: باش
آماده میشم و منتظر میمونم
آماده میشه و میاد من محوش میشم
یونا: بریم
ته: نظرم عوض شد
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
// ویو مینجی//
بابا بهمون میگه آماده شیم و به مین-سوک هم میگیم بیاد، میرم داخل اتاق و میبینم جیمین تازه از حموم در اومده
بهش که حوله دور کمرشه و قطره های آب روی سیکس پک هاش سر میخوره و موهاش به صورتش چسبیده خیره میشم
جیمین: *میخنده*
مینجی: الانه که پس بیوفتم
میخنده و میاد از کمر میگیرتم و بوسه طولانی
منم همزمان که دارم میبوسمش دستمو رو سیسپکاش میکشم
جیمین: قفلی زدی رو سیسپکاما *خنده*
مینجی: میخنده*
میخنده و میره حاضر شه منم میرم حاضر شم
جیمین: باز ماز نپوشیا *جدی*
مینجی: وایییییییی خدااااا باشههه
جیمین: آفرین
میره جلو میز و به موهاش میرسه
مینجی: د*دی*لوس و عشوه*
جیمین: *تعجب* جانم؟
مینجی: بزار هر لباسی میخوام بپوسم
جیمین: نع
مینجی: لطفا *کیوت*
جیمین: نع * نگاه نمیکنه چون میدونه دلش آب میشه*
مینجی: راه نداره؟
جیمین: ن..... حالا مثلا چی میخوای بپوشی؟ *بدون نگاه کردن*
مینجی: اینو میپوشم
جیمین: باش * ادامه کارش *
مینجی: مرسیییی
یه بوس خوشمل رو لپش میزارم و حاضر میشم
جیمینم یک عطر تلخ دخترکش میزنه و لباسشو مرتب میکنه
شروع میکنم به ارایش کردن، میفهمم بم خیره شده
جیمین: تو همینجوریشم بی نقصی *آروم و لبخند*
مینجی: مرسی عشقمممممم ولی ایجوری که میگی هم نیست صورتم نقص هایی هم داره
جیمین: از نظر من که نداره، هر کی هم گفته غلط کرده
*میخندم*
مینجی: چطور شدم؟
جیمین: عالیییی بودی عالییییییی تر شدی
لبمو سطحی میبوسه
بابا در میزنه
بابا: چیکار میکنین؟بیاین دیگه
جیمین و مینیجی: اومدیم
میریم سمت ماشین و جیمین درو برام باز میکنه تشکر میکنم و میشینم بعد میریم سمت کافه رستوران
// ویو ته //
به اصرار من یوچان میمونه
ته: یونا حال داری؟
یونا: برا چی؟
ته: هیچی همینجوری دور دور
یونا: آرهههه *ذوق*
ته: پس بپوش بریم
یونا: باش
آماده میشم و منتظر میمونم
آماده میشه و میاد من محوش میشم
یونا: بریم
ته: نظرم عوض شد
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
- ۵.۶k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط