در گرگ و میش قصری که گایا در آن سکنی گزیده بود مونا و ...
در گرگ و میش قصری که گایا در آن سکنی گزیده بود، مونا و آکیو در کنار او ایستاده بودند. ناگهان، همان پرندهای که روزی در خانه درختی هارونا ظاهر شده بود، فرود آمد و بر دست گایا نشست.
پرنده، با صدایی که گویی از اعماق زمان برمیخاست، گفت: «هنگام آن رسیده که به محفل بریم.»
مونا، با ابروهایی درهمکشیده، پرسید: «مگه الان در محفل نیستیم؟»
گایا پاسخ داد: «اینجا تنها مکانی برای دیدار با شما بود. محفل در مکانی دیگر قرار داره. باید به ایستگاه زمان بریم، سوار بر قطار زمان شیم و پس از سفری یک هفتهای، به محل گردهمایی برسیم.»
مونا، با لحنی که حاکی از بیزاریاش از محفل و بهویژه گایا بود، گفت: «بسیار خب، بریم.»
گایا به پرندهاش اشاره کرد و گفت: «لودو، ما رو به ایستگاه زمان ببر.»
لودو، با اطاعت، طلسمی را به کار برد و هر سه را به ایستگاه زمان منتقل کرد.
ایستگاه زمان، مکانی بود که در آن دروازههای ابعاد به روی مسافران گشوده میشد. آکیو، که پیشتر این مکان را دیده بود، گفت: «اینجا ایستگاه زمان هست، مکانی که میتوان از آن به تمام ابعاد سفر کرد. موجودات زیادی از این ایستگاه استفاده میکنند، اما انسانها هرگز به اینجا پا نمیزارن.»
مونا، با کنجکاوی، پرسید: «شنیدم که وظیفه اصلی این ایستگاه، سفر در زمانه.»
گایا پاسخ داد: «درسته، اما سفر در زمان ممنوع شده، زیرا عواقب سنگینی به همراه داره. حالا تنها برای سفر بین ابعاد از آن استفاده میشه. حال، بیایین بلیط تهیه کنیم و سوار قطار شیم.»
هر سه به سوی باجه فروش بلیط رفتند، جایی که موجودی عجیب با شاخی بر پیشانی و جامهای سبز، به انتظارشان نشسته بود. موجود با صدایی نازک و آزاردهنده، پرسید: «سلام، چند بلیط میخواید؟»
پس از تهیه بلیط، سوار قطار زمان شدند و در اتاقکی کوچک نشستند. سکوتی سنگین بر فضا حکمفرما بود، و مونا، که از همنشینی با گایا در عذاب بود، به پنجره خیره شد.
بیرون قطار، منظرهای غریب و وهمآور بود. ساعتهایی معلق در فضا، ذرات طلایی شناور و چشمهایی بیصاحب که به مسافران خیره شده بودند، از میان ابعاد عبور میکردند.
مونا، با صدایی لرزان، پرسید: «چرا این چشمها اینقدر ترسناکان؟»
گایا پاسخ داد: «اینها زمانی چشم انسانها بودن.»
آکیو افزود: «شنیدم که چشم جن و پری هم در میان اینا دیده میشه.»
گایا ادامه داد: «بله، حتی برخی از آنها چشم شیاطینی هستن که به دست فستویا کشته شدن، اما بسیار نادر هستن.»
مونا، با لحنی ملتمسانه، گفت: «لطفاً دیگه در این مورد صحبت نکنیم.»
آکیو با مهربانی پاسخ داد: «هر چه تو بخوای.»
و بار دیگر، سکوتی سنگین و مرگبار بر اتاقک حاکم شد.
........
شاید از خودتون بپرسین این چه سمی بود-
خب الان توضیح میدم خب😔
این سناریو ی قدیمی مال دو سال پیشه (البته چند وقت پیش ویرایشش کردم)
وقتی من از مونا فن فیک شیطان کش مینوشتم... ولی چرا اینجوریه؟
چون من علاقه داشتم خارج از محور انیمه بنویسم😭🎀 (به شدت محبوب شد)
یه جوری بود که انگار به جای شیاطین یه سری جادوگر و این چیزا اضافه میکردم😔
(آکیو رسما اژدها بود... محبوب ترین کارکتر فن فیک هم بود)
خب اون موقع دوست داشتم از این غلطا بکنم و جالب بود مردم حمایت میکردن😭🎀
اوایل دوست داشتم اوسیمو همینجوری بسازم ولی بچه های ویس میگن بی منطقه....
هعی... حالا چرا نباید تو ویس اوسی خارج از محور انیمه داشته باشیم؟😭
من خیلی دوست دارمممم
حالا اوسی هایی که صد تا شیپ دارن قضیهشون جداس...
منظور من اینه که اوسی شیطان کش چرا نباید یه همچین چیزی باشه؟🌚
گوتوگه که قرار نیست اینارو وارد انیمه کنه... حداقل چیزایی که دوست داریم رو بسازیم نه چیزی که بقیه بپسندن...
حالا گمون کنم بعضیا باهام مخالفن ولی نظر همه محترمه و منم قبولش دارم.
منم نظر خودمو گفتم دیگه😔🎀
سناریوی قدیمیم اد استوری نشه؟ البته اگه دوست داری مشتی😔🎀
پرنده، با صدایی که گویی از اعماق زمان برمیخاست، گفت: «هنگام آن رسیده که به محفل بریم.»
مونا، با ابروهایی درهمکشیده، پرسید: «مگه الان در محفل نیستیم؟»
گایا پاسخ داد: «اینجا تنها مکانی برای دیدار با شما بود. محفل در مکانی دیگر قرار داره. باید به ایستگاه زمان بریم، سوار بر قطار زمان شیم و پس از سفری یک هفتهای، به محل گردهمایی برسیم.»
مونا، با لحنی که حاکی از بیزاریاش از محفل و بهویژه گایا بود، گفت: «بسیار خب، بریم.»
گایا به پرندهاش اشاره کرد و گفت: «لودو، ما رو به ایستگاه زمان ببر.»
لودو، با اطاعت، طلسمی را به کار برد و هر سه را به ایستگاه زمان منتقل کرد.
ایستگاه زمان، مکانی بود که در آن دروازههای ابعاد به روی مسافران گشوده میشد. آکیو، که پیشتر این مکان را دیده بود، گفت: «اینجا ایستگاه زمان هست، مکانی که میتوان از آن به تمام ابعاد سفر کرد. موجودات زیادی از این ایستگاه استفاده میکنند، اما انسانها هرگز به اینجا پا نمیزارن.»
مونا، با کنجکاوی، پرسید: «شنیدم که وظیفه اصلی این ایستگاه، سفر در زمانه.»
گایا پاسخ داد: «درسته، اما سفر در زمان ممنوع شده، زیرا عواقب سنگینی به همراه داره. حالا تنها برای سفر بین ابعاد از آن استفاده میشه. حال، بیایین بلیط تهیه کنیم و سوار قطار شیم.»
هر سه به سوی باجه فروش بلیط رفتند، جایی که موجودی عجیب با شاخی بر پیشانی و جامهای سبز، به انتظارشان نشسته بود. موجود با صدایی نازک و آزاردهنده، پرسید: «سلام، چند بلیط میخواید؟»
پس از تهیه بلیط، سوار قطار زمان شدند و در اتاقکی کوچک نشستند. سکوتی سنگین بر فضا حکمفرما بود، و مونا، که از همنشینی با گایا در عذاب بود، به پنجره خیره شد.
بیرون قطار، منظرهای غریب و وهمآور بود. ساعتهایی معلق در فضا، ذرات طلایی شناور و چشمهایی بیصاحب که به مسافران خیره شده بودند، از میان ابعاد عبور میکردند.
مونا، با صدایی لرزان، پرسید: «چرا این چشمها اینقدر ترسناکان؟»
گایا پاسخ داد: «اینها زمانی چشم انسانها بودن.»
آکیو افزود: «شنیدم که چشم جن و پری هم در میان اینا دیده میشه.»
گایا ادامه داد: «بله، حتی برخی از آنها چشم شیاطینی هستن که به دست فستویا کشته شدن، اما بسیار نادر هستن.»
مونا، با لحنی ملتمسانه، گفت: «لطفاً دیگه در این مورد صحبت نکنیم.»
آکیو با مهربانی پاسخ داد: «هر چه تو بخوای.»
و بار دیگر، سکوتی سنگین و مرگبار بر اتاقک حاکم شد.
........
شاید از خودتون بپرسین این چه سمی بود-
خب الان توضیح میدم خب😔
این سناریو ی قدیمی مال دو سال پیشه (البته چند وقت پیش ویرایشش کردم)
وقتی من از مونا فن فیک شیطان کش مینوشتم... ولی چرا اینجوریه؟
چون من علاقه داشتم خارج از محور انیمه بنویسم😭🎀 (به شدت محبوب شد)
یه جوری بود که انگار به جای شیاطین یه سری جادوگر و این چیزا اضافه میکردم😔
(آکیو رسما اژدها بود... محبوب ترین کارکتر فن فیک هم بود)
خب اون موقع دوست داشتم از این غلطا بکنم و جالب بود مردم حمایت میکردن😭🎀
اوایل دوست داشتم اوسیمو همینجوری بسازم ولی بچه های ویس میگن بی منطقه....
هعی... حالا چرا نباید تو ویس اوسی خارج از محور انیمه داشته باشیم؟😭
من خیلی دوست دارمممم
حالا اوسی هایی که صد تا شیپ دارن قضیهشون جداس...
منظور من اینه که اوسی شیطان کش چرا نباید یه همچین چیزی باشه؟🌚
گوتوگه که قرار نیست اینارو وارد انیمه کنه... حداقل چیزایی که دوست داریم رو بسازیم نه چیزی که بقیه بپسندن...
حالا گمون کنم بعضیا باهام مخالفن ولی نظر همه محترمه و منم قبولش دارم.
منم نظر خودمو گفتم دیگه😔🎀
سناریوی قدیمیم اد استوری نشه؟ البته اگه دوست داری مشتی😔🎀
- ۸.۰k
- ۲۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط