رمان ناامیدی پارت ۱
#نازلی
خب از اینجا شروع میکنم که ما با بورسیه توی کالج آتامان ثبت نام کردیم و از اکیپ پولدار که اصطلاحا میشن اکیپ مخالفان ما کلا بدمون میومد...
اولین روز مهر
خونه ی نازلی اینا
-نازلی
از خواب بلند شدم یونیفرم کالج رو پوشیدم موهای جلوم رو دادم اون طرف و یه رژ سرخابی زدم از پله رفتم و پایین...
نازلی:گون آیدن/صبح بخیر
تولگا:(با دهن پر)سلام به آبجیم
گوزده:سلام دخترم
برک:سلام دختر خوشگلم صبحت بخیر برو دست و صورتت رو بشور بیا صبحونه
نازلی:اوک
رفتم دست و صورتم رو شستم ولی سعی کردن رژم رو پاک نکنم و رفتم توی پذیرایی
نازلی:خب ببینم مامان گلم چی درست کرده....یا آنه الرین سالک/وای مامان دستت درد نکنه
گوزده:خواهش می کنم دختر فر فریم
بعد نشستم صبحونه ام رو خوردم به ساعت نگاه کردم ۶:۳۰ بود با عجله گفتم
نازلی:(با دهن پر)وای تولگا دیر شد بدو بدو
بعد با اوعجان سریع با عجله بلند شدیم کیفامون رو آماده کردیم که یهو در رو زدن من اوعلجان رفتیم سمت در و در و باز کردم...
یاسمین:سلام بدویین تا دیر نشده
نازلی:بریم بریم
تولگا در رو بست سریع راه افتادیم...
توی کالج آتامان
جسور: عه یامان اون دختر چقدر صداش شبیه همون دختر دیشبی هست
یامان:عاوو پسر..آره همونه...
-نازلی
حالا شاید براتون سوال شه که این دو تا یاسمین رو از کجا میشناسن یاسمین دیروز توی بازی جرعت و حقیقت جرعت رو انتخاب کرد و شماره ی جسور آتاکل رو از توی کروم در آورد و الکی گفت من روتون کراش دارم میشه با هم نامزد کنیم بعد جسور هم گفت من شما رو ندیدم و نشناختم خانم و همه زدیم زیر خنده و بعد یاسمین براشون توضیح داد که بازی بود...حالا اینا رو ولش..برین ادامه دوستان...
یاسمین:عه جسور آتاکل و یامان اوزکایا نیستن
نازلی:اووو آره..سعی کن بهشون نگاه نکنی چون حالت بهم میخوره(با دست به سینه)
برتان:هاده هاده چوچولار هاده گچ کالده/یالا یالا بچه ها یالا دیر شد...ادامه دارد
مرسی که لایک کردی❤️💫
#ملیس #آیبیکه #جیهان #اوعلجان #شنگول #اورهان #یازگی #آسیه #اونور #دوروک #رجب #برک #ییعیت #عمر #خواهران_و_برادرانم #سریال_ترکیه_ای #سریال
بای هات های من💦🗿
خب از اینجا شروع میکنم که ما با بورسیه توی کالج آتامان ثبت نام کردیم و از اکیپ پولدار که اصطلاحا میشن اکیپ مخالفان ما کلا بدمون میومد...
اولین روز مهر
خونه ی نازلی اینا
-نازلی
از خواب بلند شدم یونیفرم کالج رو پوشیدم موهای جلوم رو دادم اون طرف و یه رژ سرخابی زدم از پله رفتم و پایین...
نازلی:گون آیدن/صبح بخیر
تولگا:(با دهن پر)سلام به آبجیم
گوزده:سلام دخترم
برک:سلام دختر خوشگلم صبحت بخیر برو دست و صورتت رو بشور بیا صبحونه
نازلی:اوک
رفتم دست و صورتم رو شستم ولی سعی کردن رژم رو پاک نکنم و رفتم توی پذیرایی
نازلی:خب ببینم مامان گلم چی درست کرده....یا آنه الرین سالک/وای مامان دستت درد نکنه
گوزده:خواهش می کنم دختر فر فریم
بعد نشستم صبحونه ام رو خوردم به ساعت نگاه کردم ۶:۳۰ بود با عجله گفتم
نازلی:(با دهن پر)وای تولگا دیر شد بدو بدو
بعد با اوعجان سریع با عجله بلند شدیم کیفامون رو آماده کردیم که یهو در رو زدن من اوعلجان رفتیم سمت در و در و باز کردم...
یاسمین:سلام بدویین تا دیر نشده
نازلی:بریم بریم
تولگا در رو بست سریع راه افتادیم...
توی کالج آتامان
جسور: عه یامان اون دختر چقدر صداش شبیه همون دختر دیشبی هست
یامان:عاوو پسر..آره همونه...
-نازلی
حالا شاید براتون سوال شه که این دو تا یاسمین رو از کجا میشناسن یاسمین دیروز توی بازی جرعت و حقیقت جرعت رو انتخاب کرد و شماره ی جسور آتاکل رو از توی کروم در آورد و الکی گفت من روتون کراش دارم میشه با هم نامزد کنیم بعد جسور هم گفت من شما رو ندیدم و نشناختم خانم و همه زدیم زیر خنده و بعد یاسمین براشون توضیح داد که بازی بود...حالا اینا رو ولش..برین ادامه دوستان...
یاسمین:عه جسور آتاکل و یامان اوزکایا نیستن
نازلی:اووو آره..سعی کن بهشون نگاه نکنی چون حالت بهم میخوره(با دست به سینه)
برتان:هاده هاده چوچولار هاده گچ کالده/یالا یالا بچه ها یالا دیر شد...ادامه دارد
مرسی که لایک کردی❤️💫
#ملیس #آیبیکه #جیهان #اوعلجان #شنگول #اورهان #یازگی #آسیه #اونور #دوروک #رجب #برک #ییعیت #عمر #خواهران_و_برادرانم #سریال_ترکیه_ای #سریال
بای هات های من💦🗿
۱.۶k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.