تو از قلب پریشانی آمدی

تو از قلبِ پریشانی آمدی
تا تسکین دهی تب و دردم را
و من درختی بودم که در جشنِ انگشتانت
می‌سوختم از اشتیاق
من از لب‌های تو متولد شده‌ام
و زندگی‌ام از تو آغاز می‌شود
#لویی_آراگون
مترجم: سارا سمیعی
@silver-m
#عاشقانه#عشق
دیدگاه ها (۱)

این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوستگر بگویم که تو در خو...

@silver-m#محبوب_من

دستم را که می گیری …نبض دلتنگی ..به شماره می افتد! نگاهم که ...

ادعای بی‌تفاوتی سخت استآن همنسبت به کسی کهزیباترین حس دنیا ر...

رمان مرگ زندگی پارت ¹²¹دخترک از پشت درختی دیگر با ترس به من ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط