جیمین
جیمین
از راه رو دانشگاه رد میشی که متوجه جیمین میشی که با برگه های در دستش ب سمتت میاد و بهت خیره میشه از دستپاچگی برگه ها از دستش میفته و تو ب سمتش میری تا کمکش کنی و داشتی برگه ها رو جمع میکردی ...
که اون لحظه جیمین ب چشمات نگاه میکنه🤤
دستاتو میگیره🙈
و بهت میگه نمیخواد جمع کنی 😘
بعد داشتی بلند میشدی که میفهمی دامنت زیر پای جیمین هست😱
یهو کنترل تو از دست میدی و میفتی روی جیمین😱😅
جیمین محکم گرفتت🤩
و نگاه تون افتاد به هم🙈👀
بعد بلند شدی و از جیمین تشکر کردی 🙏🏻
جیمین هم با نگاهی عجیب بهت چیره شده بود🤤
از راه رو دانشگاه رد میشی که متوجه جیمین میشی که با برگه های در دستش ب سمتت میاد و بهت خیره میشه از دستپاچگی برگه ها از دستش میفته و تو ب سمتش میری تا کمکش کنی و داشتی برگه ها رو جمع میکردی ...
که اون لحظه جیمین ب چشمات نگاه میکنه🤤
دستاتو میگیره🙈
و بهت میگه نمیخواد جمع کنی 😘
بعد داشتی بلند میشدی که میفهمی دامنت زیر پای جیمین هست😱
یهو کنترل تو از دست میدی و میفتی روی جیمین😱😅
جیمین محکم گرفتت🤩
و نگاه تون افتاد به هم🙈👀
بعد بلند شدی و از جیمین تشکر کردی 🙏🏻
جیمین هم با نگاهی عجیب بهت چیره شده بود🤤
۸.۹k
۱۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.