دید مجنون را شبی لیلا به خواب

دید مجنون را شبی لیلا به خواب
کاسه ای در دست دارد خیس آب

گفت او را چیست ای شیدای من؟
در جوابش گفت ای لیلای من

کاسه ی آب است اما آب نیست
باده ی ناب است اما ناب نیست

اینکه میبینی حاصل افسون توست
دسترنج هق هق مجنون توست

سوختم در آتش بیداد تو
ریختم هر قطره اش با یاد تو

ابر بودم تشنه ی لیلا شدم ،
بس که باریدم تو را دریا شدم

عشق اگر روزی تو را افسون کند؟
لیلی اش را تشنه ی مجنون کند


دیدگاه ها (۵)

من دیکتاتورے عاشقمکه همه واژه هاے دنیارابه بندکشیده امتابرای...

تو که خود ناب ترین شعر دل انگیز منیچه نویسم که ز شرمش ق...

چه بی پروادلم آغوش ممنوعه ای رامیخواهد ٬که تنها شرعی بودنش ر...

دنیای منحجم بزرگی از دلتنگی هاستکه حول محور نبودنت می چرخد !...

#شعـــرای که جان و دلِ من بندِ نگاهِ تو شدههمه ی دلخوشیم چشم...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط