مافیایه دلربا p
ته ویو
صبح از خواب بیدار شدم دیدم سانجو تو خواب دارا به خودش میپیچه مشخص بود درد داره ولی وقتی فکر میکنم میبینم که اون هایان عوضی به چپشم نیست که خواهر و مادرش تو چه شرایطی باشن پس من بی جا این دختر معصوم رو ازار دادم ولی خوب من واقا دوسش دارم تو همین فکر ها بودم که دیدم سانجو از خواب بیدار شد با دیدن من سریع رفت زیر پتو و فقط سرش بیرون بود گونه هاش سرخ شده بودنو بغض کرده بود که بغضش ترکیدو زد زیر گریه
بغلش کردم که گفت
سانجو:عوضی.... هق... درد.. داره.. هق
ته:میدونم میدونم الان میرم دارو بیارم
بلند شدمو رفتم حوله تنم کردمو رفتم پایین مسکنو با اب برداشتمو اومدم بالا رفتم پیشش کمکش کردم بلند شه و مسکنو خورد درازش دادمو شکمشو میمالیدم یکم اروم شد دستمو پس زد... بقیه از زبان خود سانجو
سانجو ویو
داشت شکممو میمالید یکم حالم خوب شد ولی باز درد داشتم با هزار بدبختی دستشو پس زدمو بلند شدم رفتم سمت لباسام پوشیدمشون بدون هیچ توجهی بهش از اتاق اومدم بیرونو از عمارت زدم بیرون از هایان انقدر پر بودم که فقط منتظر بودم که بیاد بیرون انقدر اذیتش بکنم صدا سگ بده وایسا که صاحب خونه زنگ زد واییی 7 روز شد که دارم میپیچونمش الان چیکار کنم
سانجو:بفرمایید
(صاحب خانرو با این نشون میدم$)
$بفرمایید و کوفت مگه نگفتم خوشم نمیاد بپیچونیم خو مثل بچه ادم بگو ندارم
سانجو:نه خوب شما میدونین دیگه داداشم زندانه فردا ازاد میشه پولتونو میدم برا دوماهو پشت سر هم میدم قبوله
$هه تو میخوای 5 ملیون وون رو دوبرابر بدی تو؟
سانجو:اینش دیگه به شما مربوط نیست شاید دارم میدم بای
$دختره چشم سفید(زیر لب) باییی(حرصی)
خب بریم که کلی کار داریم
ادامه دارد....
🩷خوب دوستان گل ببخشید اگه بد شد🩷🩵
صبح از خواب بیدار شدم دیدم سانجو تو خواب دارا به خودش میپیچه مشخص بود درد داره ولی وقتی فکر میکنم میبینم که اون هایان عوضی به چپشم نیست که خواهر و مادرش تو چه شرایطی باشن پس من بی جا این دختر معصوم رو ازار دادم ولی خوب من واقا دوسش دارم تو همین فکر ها بودم که دیدم سانجو از خواب بیدار شد با دیدن من سریع رفت زیر پتو و فقط سرش بیرون بود گونه هاش سرخ شده بودنو بغض کرده بود که بغضش ترکیدو زد زیر گریه
بغلش کردم که گفت
سانجو:عوضی.... هق... درد.. داره.. هق
ته:میدونم میدونم الان میرم دارو بیارم
بلند شدمو رفتم حوله تنم کردمو رفتم پایین مسکنو با اب برداشتمو اومدم بالا رفتم پیشش کمکش کردم بلند شه و مسکنو خورد درازش دادمو شکمشو میمالیدم یکم اروم شد دستمو پس زد... بقیه از زبان خود سانجو
سانجو ویو
داشت شکممو میمالید یکم حالم خوب شد ولی باز درد داشتم با هزار بدبختی دستشو پس زدمو بلند شدم رفتم سمت لباسام پوشیدمشون بدون هیچ توجهی بهش از اتاق اومدم بیرونو از عمارت زدم بیرون از هایان انقدر پر بودم که فقط منتظر بودم که بیاد بیرون انقدر اذیتش بکنم صدا سگ بده وایسا که صاحب خونه زنگ زد واییی 7 روز شد که دارم میپیچونمش الان چیکار کنم
سانجو:بفرمایید
(صاحب خانرو با این نشون میدم$)
$بفرمایید و کوفت مگه نگفتم خوشم نمیاد بپیچونیم خو مثل بچه ادم بگو ندارم
سانجو:نه خوب شما میدونین دیگه داداشم زندانه فردا ازاد میشه پولتونو میدم برا دوماهو پشت سر هم میدم قبوله
$هه تو میخوای 5 ملیون وون رو دوبرابر بدی تو؟
سانجو:اینش دیگه به شما مربوط نیست شاید دارم میدم بای
$دختره چشم سفید(زیر لب) باییی(حرصی)
خب بریم که کلی کار داریم
ادامه دارد....
🩷خوب دوستان گل ببخشید اگه بد شد🩷🩵
۳.۲k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.