فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۳

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت²³

کوک منو گذاشت روی تخت و اومد روم خیمه زد انقد اشک می‌ریختم که نمیتونستم درست ببینمش
کوک : هیششششش گریه نکن همچی درست میشه باشه ؟
ات : باشه هققققق
کوک اول لباس های منو در آورد و بعد خودشو
کوک : ات آروم باش عزیزم حالت خوب میشه
ات : کوکککک دلممممممم
کوک : میدونم میدونم یکم تحمل کن قول میدم سریع خوب میشی
آروم واردم کرد زیر شکمم خیلی درد میکرد
بعد چند مین حالم خوب شد کشید بیرون
کوک : ات الان دیگه درد نداری ؟
ات : نه حالم خوبه
کوک : اهههههه لعنتی
ات : چیه ؟
کوک : کمرم درد میکنه
ات : تو که فنر بودی 😂
کوک : خب حال داشت =)
کوک از بغلم بلند شد و نشست روی تخت
کوک : من دیگه برم پایین پیش رزی و جیمین تو بخواب
ات : باشه
کوک سرم رو بوسید و بلند شد لباس هاش رو پوشید و رفت پایین منم خوابم برد

* فلش بک به یک ساعت *
از خواب بیدار شدم هنوز لخت بودم . از روی تخت اومدم پایین لباسام رو پوشیدم یواش در اتاق رو باز کردم ببینم رزی و جیمین هنو هستن یا نه
دیدم صداشون نمیاد رفتم پایین دیدم کوک داره توی آشپز خونه ظرف هارو میشوره سرش رو چرخوند که منو دید
کوک : عه چه زود بیدار شدی حالت بهتره ؟
ات : آره بهترم رزی و جیمین کجان پس ؟
کوک : یکم پیش رفتن دیگه

اینم جایزه حمایت هاتون هست
دیدگاه ها (۱۹)

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۴

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۵

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۲

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۱

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط