ⓟⓐⓡⓣ 15
ⓟⓐⓡⓣ 15
کوک ویو
رفت تا لباساشو عوض کنه راستش دلم براش تنگشده بود وقتی نبود خدمهای جدیدی امدن انجا و کلی چیزه دیگه
رفتم تو اتاقمو داشتم مدارکامو جا به جا میکردم که یکی از خدمه ها امد داخل اتاقم و پاکتی بهم داد و رفت
با تعجب پاکتو باز کردم چند تا عکس بود
او اون هینا بود که یه پسرو بغل کرده چشمام قرمز شد و رگ گردنم زد بیرون هر چی که روی میز بودمو شکوندم
که
+کوکی حالت خوبه چرا چرا وسایلتو شکوندی؟
#تو توی کثافت اشغال چطور تونستی
+منظورتو نمیفهمم من کاره بدی انجام دادم
#انقدر نقش بازی نکن
دستمو بردم بالا که بزنمش
در با شدت باز شد یکی از افرادم بود
#تو اینجا چیکار میکونی هان نمیبینی کار دارم
٪قربان اون خدمه اون میخواست شما از خانم متنفر شید اون عکس همشون فیکه خانم ازین جور کارا نکرد!
بعد کفتن حرفش ته دلم خالی شد من من میخواستم فرشته ی کوچولومو بزنم واقعا
#هینا
+ببخشید هق مع هق معذرت میخوام
#هییییش گریه نکن تقصیر منه اروم باش
خسته شدم بقیشو بعدن مینویسم اها راستی از فیک جدیدم حماین کنینا:)
کوک ویو
رفت تا لباساشو عوض کنه راستش دلم براش تنگشده بود وقتی نبود خدمهای جدیدی امدن انجا و کلی چیزه دیگه
رفتم تو اتاقمو داشتم مدارکامو جا به جا میکردم که یکی از خدمه ها امد داخل اتاقم و پاکتی بهم داد و رفت
با تعجب پاکتو باز کردم چند تا عکس بود
او اون هینا بود که یه پسرو بغل کرده چشمام قرمز شد و رگ گردنم زد بیرون هر چی که روی میز بودمو شکوندم
که
+کوکی حالت خوبه چرا چرا وسایلتو شکوندی؟
#تو توی کثافت اشغال چطور تونستی
+منظورتو نمیفهمم من کاره بدی انجام دادم
#انقدر نقش بازی نکن
دستمو بردم بالا که بزنمش
در با شدت باز شد یکی از افرادم بود
#تو اینجا چیکار میکونی هان نمیبینی کار دارم
٪قربان اون خدمه اون میخواست شما از خانم متنفر شید اون عکس همشون فیکه خانم ازین جور کارا نکرد!
بعد کفتن حرفش ته دلم خالی شد من من میخواستم فرشته ی کوچولومو بزنم واقعا
#هینا
+ببخشید هق مع هق معذرت میخوام
#هییییش گریه نکن تقصیر منه اروم باش
خسته شدم بقیشو بعدن مینویسم اها راستی از فیک جدیدم حماین کنینا:)
۱۱.۸k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.