پارت ۱۲
پارت ۱۲
کوک: لیسااااا
لیسا: هااا
کوک: تا کی میخوای بخابی بیبی
لیسـا: به تو چه
کوک: مطمعنی کور نشدیـــ
با این حرفش عصبیم کرد بلند شدم دنبال کوک کوک هم میدوید کل خونرو دنبالش کردم بالشتو برداشتم زدم بهش جاخالی داد اونم زد جاخالی داد یه صدایــ اومد توجه کوکو جلب کرد منم از فرصت استفاده کردم بالشتو زدم تو سرشــ انقدر محکم زدم سرش خورد به دیوار(لیسا بچمو نابود کردی 😂)
کوکــــ: آیییییی
لیسـا: ببخشیدد
کوک: میبخشمت بیبی ولی دفعه بد نه
لیسـ: باش
سریع رفتم از یخچال یخ اوردم گذاشتم سر کوکـــ
لیسا: کوک رزی جیمین کوشن
کوکـــ: رفتن بیرون
که صدای در اومد رزی جیمین اومدن توو
رزمینـــ: سلاممم
رزی تا کوکو دیدد
رزی: جیغغغغغغغغ
جیمین:کوک چیشده
کوک: از لیسا بپرس
جیمین یع نگاهی به من انداخت
لیسا: هیچ بابا بهم گف کوری منم افتادم دنبالش بالشتو انداختم روش با کله رف دیواررر همین
جیمین: ی روز تنهاتون گذاشتیم دردسر ساختین باز
رزی: خونه هم نابود کردید 😞
یه نگاهی به خونه کردیم داغون بود
لیسا: پسراا سر کوک خوب شده باهم خونه درس میکنیم قبلش من صبحونه مو میخورم
پسرااا: ای خداا باش
رفتم توی اشپز خونه صبحونمو خوردم و خونرو جمع کردیم...
🦄🦄🦄🦄
لیسا: بچه ها بنطرتون بریم خوراکی بگیریم همشو دیشب خوردیمم
کوک: راس میگه
جیمین: آره
رزی: توو کوک برید بگیرید
لیسا: چرا منو کوک
رزی: چون از قدیم گفتن دوست دخترو دوست پسر باید باهم باشن
کوک غش کرده بود یه بالشت برداشتمو ب
رزی پرتاب کردم رفتم آماده شدم ی هودی با کلاه برداشتمو پوشیدم رفتم پایین با کوک رفتیم.....
خب لایک فالوو یادتون نره ♥😘
کوک: لیسااااا
لیسا: هااا
کوک: تا کی میخوای بخابی بیبی
لیسـا: به تو چه
کوک: مطمعنی کور نشدیـــ
با این حرفش عصبیم کرد بلند شدم دنبال کوک کوک هم میدوید کل خونرو دنبالش کردم بالشتو برداشتم زدم بهش جاخالی داد اونم زد جاخالی داد یه صدایــ اومد توجه کوکو جلب کرد منم از فرصت استفاده کردم بالشتو زدم تو سرشــ انقدر محکم زدم سرش خورد به دیوار(لیسا بچمو نابود کردی 😂)
کوکــــ: آیییییی
لیسـا: ببخشیدد
کوک: میبخشمت بیبی ولی دفعه بد نه
لیسـ: باش
سریع رفتم از یخچال یخ اوردم گذاشتم سر کوکـــ
لیسا: کوک رزی جیمین کوشن
کوکـــ: رفتن بیرون
که صدای در اومد رزی جیمین اومدن توو
رزمینـــ: سلاممم
رزی تا کوکو دیدد
رزی: جیغغغغغغغغ
جیمین:کوک چیشده
کوک: از لیسا بپرس
جیمین یع نگاهی به من انداخت
لیسا: هیچ بابا بهم گف کوری منم افتادم دنبالش بالشتو انداختم روش با کله رف دیواررر همین
جیمین: ی روز تنهاتون گذاشتیم دردسر ساختین باز
رزی: خونه هم نابود کردید 😞
یه نگاهی به خونه کردیم داغون بود
لیسا: پسراا سر کوک خوب شده باهم خونه درس میکنیم قبلش من صبحونه مو میخورم
پسرااا: ای خداا باش
رفتم توی اشپز خونه صبحونمو خوردم و خونرو جمع کردیم...
🦄🦄🦄🦄
لیسا: بچه ها بنطرتون بریم خوراکی بگیریم همشو دیشب خوردیمم
کوک: راس میگه
جیمین: آره
رزی: توو کوک برید بگیرید
لیسا: چرا منو کوک
رزی: چون از قدیم گفتن دوست دخترو دوست پسر باید باهم باشن
کوک غش کرده بود یه بالشت برداشتمو ب
رزی پرتاب کردم رفتم آماده شدم ی هودی با کلاه برداشتمو پوشیدم رفتم پایین با کوک رفتیم.....
خب لایک فالوو یادتون نره ♥😘
۲۳.۷k
۱۲ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.