پارت ۱۳
پارت ۱۳
#لیسا
با کوک رفتیم تو فروشگاه
من: کوک یه دونه سبد بردار
کوک: باشه بیبی
کوک رفت یه سبد برداشت رفتیم خردی کردیم هرچی جلوی چشمون بود ورداشتیم
حواسم پرت خریدن بود که محکم کوبونده شدم ب ی چیزی افتادم زمین
من: آییی
کوک سریع بغلم کرد
پسره: حواست باش
بعد رف
کوک: لیسا خوبی بیبی
من: خوبم بیبی
کوک: 😁😳
من: کوک چرا تعجب کردی
کوک: اممم اولین باره بهم میگی بیبی
من: واقعااا
کوک: آره
من: خوب بریم حساب کنیم
رفتیم حساب کردیمم اومدیم بیرون تا نصف راه رفته بودیم
من: امممم کوک
کوک: بله بیبی
من: ببین
کوک با تعجب نگاه کرد
من : میخام از هم جدا بشیم یعنی با من و من با تو دیگ باهم نباشیم
کوک: چیییییی یعنی چیییی چی میگـــــی
من: نترس شوخی کردم😂
کوک: هوففففف
من: یعنی انقدر دوسم داری ❣️
کوک: قد ی دنیا
بعد بغلم کرد بغل کوک خیلی آرامش بخش بود
خب بلاخره رسیدیم. خونه زنگ زدیم. رزی درو وا کرد سلام کردیم خوراکی هارو گذاشتیم تو کابینت
بعد نشستیم بازی کردیم
رزی: 😴😴خوابم. میاد بریم بخوابیم.
همه: آره بریممم
رفتیم بخوابیم.
#رزی
قرار شد بریم بخوابیم. رفتم. آب بخورم ک جیمین اومد سمتم
رزی: جیمیننن
جیمین اومد سمتم لباکو گاز گرف ول نمیکرد آه نالم. در اومد جیمین هم ول نمیکردم دستمو دروش گردنش انداختم. و همرایش کردم. بعداز ۵ دقیقه ولم. کرد
جیمین: تو مال خودمی ♥
# لیسا
توی تخت داراز کشیدم
کوک: لیسا
من: جونم
کوک: هیچی
اومد داراز کشیدید چشامو بستم ک طمع لبای کوک رو چشیدم
ازم جدا شد بغلم کرد خوابیدیمم.
لایک فالو یادتون نره میخام ی پارت دیگ هم بزارم♥
#لیسا
با کوک رفتیم تو فروشگاه
من: کوک یه دونه سبد بردار
کوک: باشه بیبی
کوک رفت یه سبد برداشت رفتیم خردی کردیم هرچی جلوی چشمون بود ورداشتیم
حواسم پرت خریدن بود که محکم کوبونده شدم ب ی چیزی افتادم زمین
من: آییی
کوک سریع بغلم کرد
پسره: حواست باش
بعد رف
کوک: لیسا خوبی بیبی
من: خوبم بیبی
کوک: 😁😳
من: کوک چرا تعجب کردی
کوک: اممم اولین باره بهم میگی بیبی
من: واقعااا
کوک: آره
من: خوب بریم حساب کنیم
رفتیم حساب کردیمم اومدیم بیرون تا نصف راه رفته بودیم
من: امممم کوک
کوک: بله بیبی
من: ببین
کوک با تعجب نگاه کرد
من : میخام از هم جدا بشیم یعنی با من و من با تو دیگ باهم نباشیم
کوک: چیییییی یعنی چیییی چی میگـــــی
من: نترس شوخی کردم😂
کوک: هوففففف
من: یعنی انقدر دوسم داری ❣️
کوک: قد ی دنیا
بعد بغلم کرد بغل کوک خیلی آرامش بخش بود
خب بلاخره رسیدیم. خونه زنگ زدیم. رزی درو وا کرد سلام کردیم خوراکی هارو گذاشتیم تو کابینت
بعد نشستیم بازی کردیم
رزی: 😴😴خوابم. میاد بریم بخوابیم.
همه: آره بریممم
رفتیم بخوابیم.
#رزی
قرار شد بریم بخوابیم. رفتم. آب بخورم ک جیمین اومد سمتم
رزی: جیمیننن
جیمین اومد سمتم لباکو گاز گرف ول نمیکرد آه نالم. در اومد جیمین هم ول نمیکردم دستمو دروش گردنش انداختم. و همرایش کردم. بعداز ۵ دقیقه ولم. کرد
جیمین: تو مال خودمی ♥
# لیسا
توی تخت داراز کشیدم
کوک: لیسا
من: جونم
کوک: هیچی
اومد داراز کشیدید چشامو بستم ک طمع لبای کوک رو چشیدم
ازم جدا شد بغلم کرد خوابیدیمم.
لایک فالو یادتون نره میخام ی پارت دیگ هم بزارم♥
۳۹.۷k
۱۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.