کیمیاگر p20
کیمیاگر p20
نشستن دور میز و شروع کردن کردن به غذا خوردن که جیمین یهو حس درد وحشتناکی کرد.
دستش و گذاشت زیر شکمش و نوازش وار روی شکمش حرکت میداد.
الان واقعا وقت این بود که توله هاش بخوان باباشون و بغل بگیرن؟
الان که به مادرشون گفت که تو یه هرزه ای؟
جیمین فکر میکرد که الان دردش قطع میشه و مثل دردای قبلی آروم میگیره ولی هر دقیقه بیشتر میشد.
از دردی که توله اول توی شکمش ایجاد کرد آخی زیر لب گفت که به گوش کوک خورد.
کوک: جیمین؟ حالت خوبه؟
جیمین سرعت سرش و تکون داد ولی با لگد توله دوم اینسری خم شد روی میز.
کوک: جیمین؟ صدام و میشنوی؟
جیمین: آهایییی کوکک.
کوک: جیمین من اینجام.
کوک سریع بلند شد و جلوی پای جیمین رو نازوش نشست و دستای جیمین و گرفت.
کوک: تو که خوب بودی؟ وایسا...نکنه که_
جیمین: آ.آره...باید بغلش کنم...آیییی.
کوک: الان چیکار کنم خو؟ تهیونگ که قهر کرده! آجومااا...آجومااااا.
آجوما: بله پسرم؟
کوک: جیمین حالش بد شده زود ببرش توی اتاقش.
آجوما: جیمین؟ پسرم حالت خوبه؟ میخوای زنگ بزنم به دکتر؟
کوک: من میدونم درد جیمین با چی دوا میشه...اگر دیدی دردش زیاد شد زنگ بزن به یونگی هیونگ.
آجوما: خب باشه.
کوک سریع رفت بالا و محکم در اتاق تهیونگ و میکوبید.
ته: هااااان؟ در و از جاش کندی!
کوک: ته زود باش در و باز کن....جیمین حالش بد شده.
ته: چی شده؟ جیمین چش شده؟ (در و باز کرد)
کوک: داشتیم غذا میخوردیم که یهو دردش گرفت. زود باش باید تبدیل شی. اون به .وی نیاز داره
ته: آخه من نمیدونم چرا؟ الان. وی نمیخواد تبدیل شه.
کوک: ببین .وی گرگ توعه...نه من...گرگ من .جی کیه... و گرگ جیمین .جیم...فهمیدی؟
ته: وایسا نکنه که به خاطر من اینجوری شد؟
کوک: من خبر ندارم ولی میدونم که اون الان به v نیاز داره.
ته در و بست و سعی کرد که به وی (v) تبدیل شه..
کوک هم رفت پیش جیمین.
وی بعد از چند دقیقه از اتاق اومد بیرون.
جیمین که حس بویاییش قوی شده بود با رایحه کم وی آروم گرفت.
کوک: نترس عزیزم الان وی میاد.
جیمین: نکنه میخواد بیاد بچه هام و بکشه؟
کوک: ته از دستت ناراحت بود ولی فکر نکنم که وی اونجوری باشه.
*نکته: اسم گرگ های اعضا لقبشونه...
مثلا کوک: جی کی
جیمین: جیم
هوسوک: جی هوپ
یونگی: شوگا
جین: سوکجین (یا برعکس)
نامجون: آر ام.*
وی با شتاب رفت داخل اتاق جیمین و رفت روی تخت کنارش.
وی: پس امگا و توله هام بهم نیاز دارن آره؟
جیمین: به نظرت تهیونگ از دستم ناراحته؟
وی: تهیونگ فقط زود از کوره در رفت. باید ببخشیش.
جیمین: ولی اون گفت که بعد از به دنیا اومدن توله ها برم.
وی: نه...اینطور نیست...اون فقط خسته بود..حالا آروم بگیر بخواب.
جیمین آروم چشاش و بست و خوابید...کوک هم رفت توی اتاق خودش و وی هم به تهیونگ تبدیل شد.
*فردای آن روز*....
نشستن دور میز و شروع کردن کردن به غذا خوردن که جیمین یهو حس درد وحشتناکی کرد.
دستش و گذاشت زیر شکمش و نوازش وار روی شکمش حرکت میداد.
الان واقعا وقت این بود که توله هاش بخوان باباشون و بغل بگیرن؟
الان که به مادرشون گفت که تو یه هرزه ای؟
جیمین فکر میکرد که الان دردش قطع میشه و مثل دردای قبلی آروم میگیره ولی هر دقیقه بیشتر میشد.
از دردی که توله اول توی شکمش ایجاد کرد آخی زیر لب گفت که به گوش کوک خورد.
کوک: جیمین؟ حالت خوبه؟
جیمین سرعت سرش و تکون داد ولی با لگد توله دوم اینسری خم شد روی میز.
کوک: جیمین؟ صدام و میشنوی؟
جیمین: آهایییی کوکک.
کوک: جیمین من اینجام.
کوک سریع بلند شد و جلوی پای جیمین رو نازوش نشست و دستای جیمین و گرفت.
کوک: تو که خوب بودی؟ وایسا...نکنه که_
جیمین: آ.آره...باید بغلش کنم...آیییی.
کوک: الان چیکار کنم خو؟ تهیونگ که قهر کرده! آجومااا...آجومااااا.
آجوما: بله پسرم؟
کوک: جیمین حالش بد شده زود ببرش توی اتاقش.
آجوما: جیمین؟ پسرم حالت خوبه؟ میخوای زنگ بزنم به دکتر؟
کوک: من میدونم درد جیمین با چی دوا میشه...اگر دیدی دردش زیاد شد زنگ بزن به یونگی هیونگ.
آجوما: خب باشه.
کوک سریع رفت بالا و محکم در اتاق تهیونگ و میکوبید.
ته: هااااان؟ در و از جاش کندی!
کوک: ته زود باش در و باز کن....جیمین حالش بد شده.
ته: چی شده؟ جیمین چش شده؟ (در و باز کرد)
کوک: داشتیم غذا میخوردیم که یهو دردش گرفت. زود باش باید تبدیل شی. اون به .وی نیاز داره
ته: آخه من نمیدونم چرا؟ الان. وی نمیخواد تبدیل شه.
کوک: ببین .وی گرگ توعه...نه من...گرگ من .جی کیه... و گرگ جیمین .جیم...فهمیدی؟
ته: وایسا نکنه که به خاطر من اینجوری شد؟
کوک: من خبر ندارم ولی میدونم که اون الان به v نیاز داره.
ته در و بست و سعی کرد که به وی (v) تبدیل شه..
کوک هم رفت پیش جیمین.
وی بعد از چند دقیقه از اتاق اومد بیرون.
جیمین که حس بویاییش قوی شده بود با رایحه کم وی آروم گرفت.
کوک: نترس عزیزم الان وی میاد.
جیمین: نکنه میخواد بیاد بچه هام و بکشه؟
کوک: ته از دستت ناراحت بود ولی فکر نکنم که وی اونجوری باشه.
*نکته: اسم گرگ های اعضا لقبشونه...
مثلا کوک: جی کی
جیمین: جیم
هوسوک: جی هوپ
یونگی: شوگا
جین: سوکجین (یا برعکس)
نامجون: آر ام.*
وی با شتاب رفت داخل اتاق جیمین و رفت روی تخت کنارش.
وی: پس امگا و توله هام بهم نیاز دارن آره؟
جیمین: به نظرت تهیونگ از دستم ناراحته؟
وی: تهیونگ فقط زود از کوره در رفت. باید ببخشیش.
جیمین: ولی اون گفت که بعد از به دنیا اومدن توله ها برم.
وی: نه...اینطور نیست...اون فقط خسته بود..حالا آروم بگیر بخواب.
جیمین آروم چشاش و بست و خوابید...کوک هم رفت توی اتاق خودش و وی هم به تهیونگ تبدیل شد.
*فردای آن روز*....
۴.۸k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.