سلام به گولک های تو خونه
سلام به گولک های تو خونه
امروز ۳تا پارت یا ۴ اگه خدا بخاد آپ میکنم
دکتر: ایشون متاسفانه کم آهنی و کم خونی دارن باید بهشون خون اهدا کینم
جونگ کوک: گروه خونی ا.ت چیه؟
دکتر:o+(دیگه بپزیرید)
جونگ کوک: منم همون گروه خونی هستم
راوی: خون رو اهدا کرد و پنج دقیقه دیگه ا.ت از بیهوشی درومد و بیدار شد
ا.ت: بیدار شدم اولاش داشتم تار میدیدم بعد چند بار پلک زدن دیدم جونگ کوکه کنارم
ا.ت: چرا اومدی پیشم؟ ازم که متنفر بودی، چرا دست از سرم بر نمیداری؟(داد و عصبانیت)
جونگ کوک: ا.ت آروم باش لطفا بهت توضیح میدم لطفا خواهش میکنم
ا.ت: چه توضیحی همش داشتی کتکم میزدی اذیت میکردی بعد میگی با من ازدواج کن؟ خیلی خیلی آدم پستی هستی(گریه)
جونگ کوک: ا.ت لطفا گریه نکن قضیه رو بهت میگم
ا.ت: خب؟ توضیح بده! چه چیزه چرندی داری بکی؟
جونگ: ا.ت اونموقع قضیه تهیونگ رو شنیده بودی؟ یادته؟
ا.ت: آره! خب؟
جونگ کوک: اون موقع مامانم میخواست منو به زور به دختر عمه ی عوضیم بده که خوده عمم هم هرزه هم هست بعدش با تهیونگ بعدش دشمن شدم منم میخواستن به زور اژدواج کنمو بعدش من میخواستم با تو ازدواج کنم که وانمود کنم عاشق توهم!(که فکر میکنم که شدم)
ا.ت: یعنی میگی همکاری کنم باهات آره؟
جونگ کوک: ا.ت اگر توهم وانمود کنی عاشقمی موفق میشیم و میرن آمریکا و هیچ وقت بر نمیگردن!
ا.ت: خب؟
جونگ کوک: خب به جمالت خیلی خیلی خوبه!!!
ا.ت: خب تو همش به فکر خودت هستی حالا که اینطوره شرط داره
جونگ کوک: شرطش چیه؟
ا.ت: اینکه به من کاری نداشته باشی و انکار انسان بالغ با من رفتار کنی
ا.ت: بچه ها لایک کننن بعدن
۵لایک
۵کامنت
امروز ۳تا پارت یا ۴ اگه خدا بخاد آپ میکنم
دکتر: ایشون متاسفانه کم آهنی و کم خونی دارن باید بهشون خون اهدا کینم
جونگ کوک: گروه خونی ا.ت چیه؟
دکتر:o+(دیگه بپزیرید)
جونگ کوک: منم همون گروه خونی هستم
راوی: خون رو اهدا کرد و پنج دقیقه دیگه ا.ت از بیهوشی درومد و بیدار شد
ا.ت: بیدار شدم اولاش داشتم تار میدیدم بعد چند بار پلک زدن دیدم جونگ کوکه کنارم
ا.ت: چرا اومدی پیشم؟ ازم که متنفر بودی، چرا دست از سرم بر نمیداری؟(داد و عصبانیت)
جونگ کوک: ا.ت آروم باش لطفا بهت توضیح میدم لطفا خواهش میکنم
ا.ت: چه توضیحی همش داشتی کتکم میزدی اذیت میکردی بعد میگی با من ازدواج کن؟ خیلی خیلی آدم پستی هستی(گریه)
جونگ کوک: ا.ت لطفا گریه نکن قضیه رو بهت میگم
ا.ت: خب؟ توضیح بده! چه چیزه چرندی داری بکی؟
جونگ: ا.ت اونموقع قضیه تهیونگ رو شنیده بودی؟ یادته؟
ا.ت: آره! خب؟
جونگ کوک: اون موقع مامانم میخواست منو به زور به دختر عمه ی عوضیم بده که خوده عمم هم هرزه هم هست بعدش با تهیونگ بعدش دشمن شدم منم میخواستن به زور اژدواج کنمو بعدش من میخواستم با تو ازدواج کنم که وانمود کنم عاشق توهم!(که فکر میکنم که شدم)
ا.ت: یعنی میگی همکاری کنم باهات آره؟
جونگ کوک: ا.ت اگر توهم وانمود کنی عاشقمی موفق میشیم و میرن آمریکا و هیچ وقت بر نمیگردن!
ا.ت: خب؟
جونگ کوک: خب به جمالت خیلی خیلی خوبه!!!
ا.ت: خب تو همش به فکر خودت هستی حالا که اینطوره شرط داره
جونگ کوک: شرطش چیه؟
ا.ت: اینکه به من کاری نداشته باشی و انکار انسان بالغ با من رفتار کنی
ا.ت: بچه ها لایک کننن بعدن
۵لایک
۵کامنت
۲.۵k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.