سرم را بر سینه ی زمین میگذارم

سرم را بر سینه ی زمین می‌‌گذارم

رودی آرام

اسبی سر کش

قطاری بی‌ قرار

سگی‌ ولگرد

مردی خسته

براستی

صدای پای تو

از کدام گوشه ی این سرزمین خواهد وزید؟

آه ‌ای مسافرِ خاموش

ظهور کن !

این قبیله ی بی‌ عشق باید بفهمد

کسی‌ که سر بر دامان زمین می گذارد

دیوانه نیست

عاشقی ‌ست در انتظار.



#نیکی‌_فیروزکوهی
#deep_feeling
دیدگاه ها (۱)

بیا زمینی باشیممن از دوزخی که راهش به بهشت باشد می ترسمفقط ا...

آتش دوزخ باشدشراب باشدتو کنار من باشیو شیطانی که گولمان بزند...

دوستت خواهم داشتباشد که بودن در آسمانِ این خانه رااز ستاره ب...

رنجیده‌امدستم را در دستِ لحظه ات بگذارکه آغوشِ این شهر افق ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط