فیک جین قلعه سیاه
فیک جین قلعه سیاه
(پارت۱۴)
از زبان ات
گفتم خب چطوری کشتیش سرشو اورد بالا گفت کیو میگی گفتم ایو رومیگم فهمیدی گفت دوسش داشتمخندیدم رو به زنش کردم گفتم شوهرت عاشق یه دختر ۱۹ ساله شده بود چون دختر اونو نخواست و با عشقش ازدواج کرد روز عروسی اونوکشت تنفگ رو فشار دادم روی سرش و گفتم التماسم کن زنده نگهت دارم گفت من از مرگ نمیترسم گفتم اوه لعنتی دلمخواست ببخشمت داشتم میرفتم که برگشتم به همشون گفتم دنبال یه راه نجات باشین اقای لی هرکی که توی این خونه بود رو میکشه چون من دشمنشو بخشیدم و حتی منو هم گیر بیاره میکشه سوزش دستم داشت منو اذیت میکرد که سرم گیج رفت محافظم از دستم گرفت و نذاشت بیوفتم داشتم میرفتم که مامان جین گفت ات وایسا برگشتمگفت توجونمون رو به خطر انداختی پس ماهم دنبالت میام گفتم برید و واسه خودتون دنبال یه خونه امن باشین وگرنه باخشم لی مواجعه میشین مامان جین گفت هرجا میری ماهمپشت میام به هر حال قبلا باهم نسبتی داشتیم بدون اینکه حرفی بزنم خانواده جین دنبالم راه افتادم اونا با بقیه ماشینا اومدن داشت از دستم خون میمومد رسیدم خونه انگار ماشین اونا یکم دیر تر از من میان رفتم توی روی مبل نشستم که خانواده جین رسیدن داشت از دستم خون میومد جین از دستم گرفت گفت دستت بخیه میخواد بعد از اینکه به دستم رسیدگی کرد بونا اومد پشتشم یوری اومد بونا داد کشید داداش جین و بغلش کرد یوری گیج شده بود گفت ات اینا کین گفتم یوری از این لحظه خانواده کیم پیش ما امانت هستن تو مراقبشون باش یوری دستمو دید داد کشید ات دستت چرا زخمی یخورده از ماجرو بهش گفتم
(پارت۱۴)
از زبان ات
گفتم خب چطوری کشتیش سرشو اورد بالا گفت کیو میگی گفتم ایو رومیگم فهمیدی گفت دوسش داشتمخندیدم رو به زنش کردم گفتم شوهرت عاشق یه دختر ۱۹ ساله شده بود چون دختر اونو نخواست و با عشقش ازدواج کرد روز عروسی اونوکشت تنفگ رو فشار دادم روی سرش و گفتم التماسم کن زنده نگهت دارم گفت من از مرگ نمیترسم گفتم اوه لعنتی دلمخواست ببخشمت داشتم میرفتم که برگشتم به همشون گفتم دنبال یه راه نجات باشین اقای لی هرکی که توی این خونه بود رو میکشه چون من دشمنشو بخشیدم و حتی منو هم گیر بیاره میکشه سوزش دستم داشت منو اذیت میکرد که سرم گیج رفت محافظم از دستم گرفت و نذاشت بیوفتم داشتم میرفتم که مامان جین گفت ات وایسا برگشتمگفت توجونمون رو به خطر انداختی پس ماهم دنبالت میام گفتم برید و واسه خودتون دنبال یه خونه امن باشین وگرنه باخشم لی مواجعه میشین مامان جین گفت هرجا میری ماهمپشت میام به هر حال قبلا باهم نسبتی داشتیم بدون اینکه حرفی بزنم خانواده جین دنبالم راه افتادم اونا با بقیه ماشینا اومدن داشت از دستم خون میمومد رسیدم خونه انگار ماشین اونا یکم دیر تر از من میان رفتم توی روی مبل نشستم که خانواده جین رسیدن داشت از دستم خون میومد جین از دستم گرفت گفت دستت بخیه میخواد بعد از اینکه به دستم رسیدگی کرد بونا اومد پشتشم یوری اومد بونا داد کشید داداش جین و بغلش کرد یوری گیج شده بود گفت ات اینا کین گفتم یوری از این لحظه خانواده کیم پیش ما امانت هستن تو مراقبشون باش یوری دستمو دید داد کشید ات دستت چرا زخمی یخورده از ماجرو بهش گفتم
۴.۱k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.