دوستم رفته بود مسافرت و سگشو پیش من گذاشته بود

دوستم رفته بود مسافرت و سگشو پیش من گذاشته بود.
منم سگشو خیلی دوست داشتم.
هنیشه سگشو بوس میکردمو باهاش خیلی بازی میکردم.
یه روز از سر کار اومدم خونه و خیلی خسته بودم
نه بوسش کردم و نه بازی
مستقیم رفتم به سمت تخت و خوابیدم
وقتی که بیدار شدم
دیدم یه مرد قد بلند با دم و گوش کنارم خوابیده
یهو بیدار شد
گفت:چرا امروز بوسم نکردی؟ همین الان بوسم کن، یالا!
و بهم نزدیک تر شد و صورت و گردنمو لیس زد
دیدگاه ها (۵)

موقیعت:وقتی که پریود شدی......پارت:٣شخصیت:ات و تهیونگزمان رم...

وقتی پریود شدیp1چشم هام رو بعد از یک شب جانانه باز کردم.چقدر...

#سناریو وقتی بهشون می گی دارم می رم مهمونینامجون: یعنی داری ...

#سناریو«درخواستی»ریکشنشون وقتی که خیلیی جذاب شدن و لباسای جذ...

زیر باران سئول[پارت 2]

#مافیای_من #P3لینو:میدونم مقصر منمپس......هان:«با گریه»نه......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط