دوستم رفته بود مسافرت و سگشو پیش من گذاشته بود.
دوستم رفته بود مسافرت و سگشو پیش من گذاشته بود.
منم سگشو خیلی دوست داشتم.
هنیشه سگشو بوس میکردمو باهاش خیلی بازی میکردم.
یه روز از سر کار اومدم خونه و خیلی خسته بودم
نه بوسش کردم و نه بازی
مستقیم رفتم به سمت تخت و خوابیدم
وقتی که بیدار شدم
دیدم یه مرد قد بلند با دم و گوش کنارم خوابیده
یهو بیدار شد
گفت:چرا امروز بوسم نکردی؟ همین الان بوسم کن، یالا!
و بهم نزدیک تر شد و صورت و گردنمو لیس زد
منم سگشو خیلی دوست داشتم.
هنیشه سگشو بوس میکردمو باهاش خیلی بازی میکردم.
یه روز از سر کار اومدم خونه و خیلی خسته بودم
نه بوسش کردم و نه بازی
مستقیم رفتم به سمت تخت و خوابیدم
وقتی که بیدار شدم
دیدم یه مرد قد بلند با دم و گوش کنارم خوابیده
یهو بیدار شد
گفت:چرا امروز بوسم نکردی؟ همین الان بوسم کن، یالا!
و بهم نزدیک تر شد و صورت و گردنمو لیس زد
۷۱۳
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.