شاید که بخندید به احوال خرابم

شاید که بخندید به احوال خرابم
اما بخدا دست به دامان سرابم

تا خواستم از خاطره ها فاصله گیرم
یکبار دگر خاطره ها برد به خوابم

دیدم که نگارم به برو،چشم به چشمم
با بوسه داغ از لب خود گفت جوابم

گفتا که بریزم قدحی،نوش نمایی؟!
یکباره گرفتم که خراب می نابم

برخاستم از خواب و پریشان شده بودم
دیدم که پر از آتشم و دیده پر آبم

آنگاه به یادش غزل آغاز نمودم
تا صبح مرا قافیه ها داد عذابم
دیدگاه ها (۲)

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل ...

عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیرآب حیاتست عشق در دل و جانش پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط