ادامه رمان قبل🥺برید ببینید🥺🥲
ادامه رمان قبل🥺برید ببینید🥺🥲
حسام: معلوم هست کجایی مرد حسابی از بس زنگ زدم کم مونده بود که گوشی خودم بسوزه...
شروع کرد با داد حرف زدن..
کجایی عجله کن اگه به موقع نرسی پیش محتشمی باید قید این مزایده روبزنیم و بفکر ژه کار دیگه باشیم.
در حین اینکه داشتم به حرفهاش گوش میکردم کش و قوسی هم به بدنم دادم و گردنم رو با دست دیگه ام ماساژ میدادم، درد بدی نشست تو جونم کل گردنم خشک شده بود و همینطوری به داد و بیداد های حسام گوش میکردم و نمیدونست تا خود صبح داشتم رو طرح کار میکردم و شب آخر چند تا ایده تو سرم افتاده بود که مجبورم کرد طرح رو یک کوچولو تغییر بدم اگر میفهمید حتما کلمو میکند که بدون در نظر گزفتن اون این کارو کردم..... و
ادامه تو پارت بعدی
#متن#تکست#متن_کوتاه # #سخن_بزرگان #مود #متن_قشنگ #متنطنز #متن_زیبا #متن_گرافی #متن_خاص #متنهای_غمگین #متن_دپ #متن_عاشقانه #متن_نوشته #متن_نگار #متن_باحال #متن_احساسی #متن_سنگین #تکست_ناب #تکست_نوشته #تکست_گرافی #رمان_سکسی #رمان_عاشقانه #رمان_ایرانی #رمان_جذاب #رمان_واقعی #رمان_غمگین #رمان #رمان_دلبرک_سیاه_#رمان
حسام: معلوم هست کجایی مرد حسابی از بس زنگ زدم کم مونده بود که گوشی خودم بسوزه...
شروع کرد با داد حرف زدن..
کجایی عجله کن اگه به موقع نرسی پیش محتشمی باید قید این مزایده روبزنیم و بفکر ژه کار دیگه باشیم.
در حین اینکه داشتم به حرفهاش گوش میکردم کش و قوسی هم به بدنم دادم و گردنم رو با دست دیگه ام ماساژ میدادم، درد بدی نشست تو جونم کل گردنم خشک شده بود و همینطوری به داد و بیداد های حسام گوش میکردم و نمیدونست تا خود صبح داشتم رو طرح کار میکردم و شب آخر چند تا ایده تو سرم افتاده بود که مجبورم کرد طرح رو یک کوچولو تغییر بدم اگر میفهمید حتما کلمو میکند که بدون در نظر گزفتن اون این کارو کردم..... و
ادامه تو پارت بعدی
#متن#تکست#متن_کوتاه # #سخن_بزرگان #مود #متن_قشنگ #متنطنز #متن_زیبا #متن_گرافی #متن_خاص #متنهای_غمگین #متن_دپ #متن_عاشقانه #متن_نوشته #متن_نگار #متن_باحال #متن_احساسی #متن_سنگین #تکست_ناب #تکست_نوشته #تکست_گرافی #رمان_سکسی #رمان_عاشقانه #رمان_ایرانی #رمان_جذاب #رمان_واقعی #رمان_غمگین #رمان #رمان_دلبرک_سیاه_#رمان
۱.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.