قصد داری به دلم حمله ی آنی بکنی

......
قصد داری به دلم حمله ی آنی بکنی
سرمه بر چشم کِشی،مرثیه خوانی بکنی

دست بر زلف بِکِش شانه بزن گیسو را
تاکه چشمان مرا خوب روانی بکنی

همه ییلاق نشینان به غزل کوچ کنند
تو در این بیت بپاخیزی و خانی بکنی

غنچه ها دست به سینه دهنی رو به سکوت
همه ی دشت نشستند، بیانی بکنی

کشتگان در صف چشمان تو شاهند و شهید
ای خوش آن روز که تو قصد به جانی بکنی

قصد داری به دلم حمله کنی ؟منتظرم
نکند صلح کنی یا که تبانی بکنی......
دیدگاه ها (۳)

.......عشق را جلوه دهد ناز نگاهت گل منماه شرمنده شود از رخ م...

........میشود آیا شبی مهتاب شام من شویلحظه زیبای وصل اختتام ...

.......ماجرایِ من و تو ، باورِ باورها نیست،، ماجرایی ست که د...

.....ناز پروده عشق تو شدم ، جان منیدرد خود با که بگویم که ، ...

چند ده سال بعد شده. تنها در ساحل خلوت نوشهر قدم می زنی. با خ...

پارت ۲۲روزها به سختی سپری می‌شدند. بارداری‌ام پیش می‌رفت و ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط