DOCTORS OF GONGILL🥼part 46
یونگی به پشتش اشاره کرد و گفت: کمرم درد میگیره.
_ اه خیلی بد شد چون من رخت خواب دیگه ای ندارم.
+ میتونم رو تخت تو بخوابم.
_ اون وقت من کجا بخوابم؟!
+ هممم... تو هم میتونی کنار من بخوابی.
جی هیون یک قدم عقب رفت و دست هایش را روی سینه اش ضرب در کرد.
_ سونبه! واقعا که خیلی منحرفی!
یونگی از تاسف سرش را پایین انداخت و گفت: نگران نباش. با تو کاری ندارم.
جی هیون ارام دست هایش را پایین اورد و سرش را خاراند.
_ اگه اینطوریه پس... باشه.
جی هیون دوید و وارد اتاقش شد. وقتی کمی به حرفی که زده بود فکر کرد، چنگی به موهایش
زد و گفت: دختر احمق چرا قبول کردی!
جی هیون روی تخت پرید و زیر پتویش مخفی شد. بعد از چند دقیقه، صدای باز شدن در را
شنید و کسی که کنارش دراز کشید. جی هیون بیشتر پتو را کشید.
یونگی که به پشت کنار جی هیون دراز کشیده بود و یک دستش را زیر گوشش گذاشته بود، به
اضطراب جی هیون خندید و چشمانش را بست تا شاید بتواند شب راحتی را بگذراند.
بعد از نیم ساعت که به نظر جی هیون سال ها گذشت، سرش را از زیر پتو در اورد و ارام
زمزمه کرد: سونبه؟
اما نفس های منظم یونگی خبر از خوابیدنش میداد.
_ یا مین یونگی چطوری میتونی تو همچین وضعیتی بخوابی؟!
جی هیون محکم چشم هایش را روی هم فشار داد تا از استرسش کم کند.
--
زن خم شد و چانه ی پسر بچه را گرفت و سرش را بلند کرد.
+ فکر کردی میتونی از دست من فرار کنی؟
پسر بچه ارام اشک میریخت. زن با دیدن اشک های پسر چانه اش را فشار داد و غرید:
اینقدر رقت انگیزی که گریه میکنی؟
زن با خشونت پسر بچه را به طرفی هل داد و فریاد زد: من همیچن پسری نمیخوام. از جلوی
چشمام گم شو!
یونگی حجم زیادی از هوا را داخل ریه هایش کشید و از خواب پرید. وحشیانه نفس میکشید و
عرق کرده بود.
جی هیون که بعد از تالش های زیاد خوابش برده بود، با ترس بلند شد و سعی کرد یونگی را
ارام کند.
_ هی حالت خوبه؟!
یونگی به محض دیدن جی هیون یقه ی اش را گرفت و او را در اغوش کشید. احساس میکرد
به یک اغوش نیاز دارد تا اروم شود.
جی هیون از کار یونگی تعجب کرد اما وقتی دید چطوری نفس نفس میزند و عرق کرده است،
تصمیم گرفت کاری نکند. نمیدانست یونگی چه خوابی دیده است اما فهیمد به دلداری نیاز
دارد. پس دستش را روی کمر یونگی گذاشت و ارام نوازشش کرد.
_ اروم باش... اروم باش........
#BTS
_ اه خیلی بد شد چون من رخت خواب دیگه ای ندارم.
+ میتونم رو تخت تو بخوابم.
_ اون وقت من کجا بخوابم؟!
+ هممم... تو هم میتونی کنار من بخوابی.
جی هیون یک قدم عقب رفت و دست هایش را روی سینه اش ضرب در کرد.
_ سونبه! واقعا که خیلی منحرفی!
یونگی از تاسف سرش را پایین انداخت و گفت: نگران نباش. با تو کاری ندارم.
جی هیون ارام دست هایش را پایین اورد و سرش را خاراند.
_ اگه اینطوریه پس... باشه.
جی هیون دوید و وارد اتاقش شد. وقتی کمی به حرفی که زده بود فکر کرد، چنگی به موهایش
زد و گفت: دختر احمق چرا قبول کردی!
جی هیون روی تخت پرید و زیر پتویش مخفی شد. بعد از چند دقیقه، صدای باز شدن در را
شنید و کسی که کنارش دراز کشید. جی هیون بیشتر پتو را کشید.
یونگی که به پشت کنار جی هیون دراز کشیده بود و یک دستش را زیر گوشش گذاشته بود، به
اضطراب جی هیون خندید و چشمانش را بست تا شاید بتواند شب راحتی را بگذراند.
بعد از نیم ساعت که به نظر جی هیون سال ها گذشت، سرش را از زیر پتو در اورد و ارام
زمزمه کرد: سونبه؟
اما نفس های منظم یونگی خبر از خوابیدنش میداد.
_ یا مین یونگی چطوری میتونی تو همچین وضعیتی بخوابی؟!
جی هیون محکم چشم هایش را روی هم فشار داد تا از استرسش کم کند.
--
زن خم شد و چانه ی پسر بچه را گرفت و سرش را بلند کرد.
+ فکر کردی میتونی از دست من فرار کنی؟
پسر بچه ارام اشک میریخت. زن با دیدن اشک های پسر چانه اش را فشار داد و غرید:
اینقدر رقت انگیزی که گریه میکنی؟
زن با خشونت پسر بچه را به طرفی هل داد و فریاد زد: من همیچن پسری نمیخوام. از جلوی
چشمام گم شو!
یونگی حجم زیادی از هوا را داخل ریه هایش کشید و از خواب پرید. وحشیانه نفس میکشید و
عرق کرده بود.
جی هیون که بعد از تالش های زیاد خوابش برده بود، با ترس بلند شد و سعی کرد یونگی را
ارام کند.
_ هی حالت خوبه؟!
یونگی به محض دیدن جی هیون یقه ی اش را گرفت و او را در اغوش کشید. احساس میکرد
به یک اغوش نیاز دارد تا اروم شود.
جی هیون از کار یونگی تعجب کرد اما وقتی دید چطوری نفس نفس میزند و عرق کرده است،
تصمیم گرفت کاری نکند. نمیدانست یونگی چه خوابی دیده است اما فهیمد به دلداری نیاز
دارد. پس دستش را روی کمر یونگی گذاشت و ارام نوازشش کرد.
_ اروم باش... اروم باش........
#BTS
۱۷.۶k
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.