my bad boy part 1
~صبح اولین روز مدرسه~
ا/ت ویو:
هااااممم....صب شده؟...
وای دوباره نه...امروز اصلا حوصله مدرسه رو ندارم!
دوباره قلدریا شروع میشه!...
مخصوصا اینکه اینجا تازه واردم...
بخاطر سویونگ اومدم این مدرسه که با هم باشیم
ولی وقتی شروع کرد معرفی کردن دو تا از پولدار ترین پسرای دبیرستان کلا پشیمون شدم
همین حرفایی که اون زد یعنی از اول صبح دردسر شروع میشه
تازه از همه بدتر سویونگ امروز نمیاد مدرسه!
تهیونگ ویو:
خبب زنگ اولو که میپیچونم ...زنگ دومم تو کافه تریا خوابم قراره ببره...زنگ سومو میمونم...موسیقی داریم!
و زنگ چهارمم که میرم خونه!
یونا وارد اتاقم شد
(علامت یونا^علامت تهیونگ!)
!اه باز چه گندی زدی؟
^هیچی!فقط خواستم بهت بگم دیگه لی رو اذیت نکن!منو اون الان باهمیم!
!یونا؟مگه همین دیروز با جک نبودی؟؟
^اون دیگه برای من تموم شدس!
!خیلی تلاش کردم ادم شی ولی نه نمیشی!
^دقیقا مثل تو تهیونگی!
و از اتاق بیرون رفت
جونگ کوک ویو:
دوباره صبح شده
اونم چه روزی
اول صبح با دادای برادرم سر من برای جمع کردن کیف مدرسش شروع شده
بقیشم که به دیدن تهیونگ ختم میشه
البته
بهترین بخش روز زمانیه که تو مدرسم
حداقل از دست این عوضی راحتم!
مخصوصا اینکه امروز یه دانش اموز انتقالی داریم...!
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
_____________________________
ببخشید این پارت خیلی کوتاه بود ولی حقیقتا تازه یه ذره وقت گیر اوردم که بتونم پارت بزارم ):
ا/ت ویو:
هااااممم....صب شده؟...
وای دوباره نه...امروز اصلا حوصله مدرسه رو ندارم!
دوباره قلدریا شروع میشه!...
مخصوصا اینکه اینجا تازه واردم...
بخاطر سویونگ اومدم این مدرسه که با هم باشیم
ولی وقتی شروع کرد معرفی کردن دو تا از پولدار ترین پسرای دبیرستان کلا پشیمون شدم
همین حرفایی که اون زد یعنی از اول صبح دردسر شروع میشه
تازه از همه بدتر سویونگ امروز نمیاد مدرسه!
تهیونگ ویو:
خبب زنگ اولو که میپیچونم ...زنگ دومم تو کافه تریا خوابم قراره ببره...زنگ سومو میمونم...موسیقی داریم!
و زنگ چهارمم که میرم خونه!
یونا وارد اتاقم شد
(علامت یونا^علامت تهیونگ!)
!اه باز چه گندی زدی؟
^هیچی!فقط خواستم بهت بگم دیگه لی رو اذیت نکن!منو اون الان باهمیم!
!یونا؟مگه همین دیروز با جک نبودی؟؟
^اون دیگه برای من تموم شدس!
!خیلی تلاش کردم ادم شی ولی نه نمیشی!
^دقیقا مثل تو تهیونگی!
و از اتاق بیرون رفت
جونگ کوک ویو:
دوباره صبح شده
اونم چه روزی
اول صبح با دادای برادرم سر من برای جمع کردن کیف مدرسش شروع شده
بقیشم که به دیدن تهیونگ ختم میشه
البته
بهترین بخش روز زمانیه که تو مدرسم
حداقل از دست این عوضی راحتم!
مخصوصا اینکه امروز یه دانش اموز انتقالی داریم...!
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
_____________________________
ببخشید این پارت خیلی کوتاه بود ولی حقیقتا تازه یه ذره وقت گیر اوردم که بتونم پارت بزارم ):
۳۶.۱k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.